| نام: | طیبه غلامی |
| تاریخ تولد: | 1 فروردین |
| محل سکونت: | ایران.خراسان رضوي |
| درباره من: | من یک معلمم!یک معلم با همه ی دغدغه هایش!با گرفتاری های ذهنی ودل مشغولی های عاطفی! کیفم زنبیلی پراز عاطفه است که هر روز با شاگردانم قسمت می کنم.من با خنده ها ی آنان می خندم و باخراش کوچکی که به دستانشان زخمه می زند دلم می لرزد... گاه هم سن و سالشان می شوم!برایشان ازروزگاری می گویم که شور و نشاط نوجوانی در من موج می زد !روزهایی که از معلم تنها سایه ی مخوفی برایم ترسیم شده بود!از ساعت های کاردستی که دست ساخته هایمان به بادتمسخر گرفته می شد! از ساعت انشا که فقط به خواندن انشاهای طولانی می گذشت و از تکالیف نوروزی که تمام شیطنت هاو شادی های کودکانه ای را که بهار زیر پوستمان ریخته بودبه کاممان زهر می کرد...چه قدر تند وبدخط -بین خودمان باشدگاهی هم چند خط درمیان-درشب سیزدهم فروردین دفترصدبرگ سفارشی معلم را پر می کردیم وتازه فردا...چهارستون بدنمان بود که از وحشت لو رفتن یک خط درمیان نوشتنهایمان می لرزید... اینک نگاههایمان بیشتر دوستانه است تامعلم شاگردی که خود تجربه کرده ام معلمانی را که سرد و بی روح فقط به آموختن می اندیشیدندو چون آدم آهنی کتاب درسیمان حکایتی دیگر نداشتند! اما نمی دانم چرایادآن روزها افتاده ام؟ شاید تلنگری است هرچندکوچک بر تنگ بلور عاطفه هایمان که یادمان باشد چه دنیای قشنگی را ازاین همه برای خود دست چین کرده ایم...باشد که روزی روزگاری به نیکی یادمان کنند آری من یک مادرم،من یک معلمم... و از این بابت ، در لحظه لحظه ی زندگیم خدا را شکر می کنم... |
| تحصیلات: | کارشناسی - ادبیات |
| شغل: | دبیر |
