زنگــ انشا

قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

زنگــ انشا | آینه

طیبه غلامی
زنگــ انشا قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

می خواهم آینه باشم...

کارت پستال درخواستی طراحان

دلم می خواهد آینه باشم و همه را در خود ببینم،هرکس را همان طور که هست بی کم و کاست

می خواهم در برابر مسافران نگاهم صبور باشم،اخم ها و فریادهایشان را تحمل کنم

باچشم های بارانی شان بگریم و بغض نگاهشان را بی آنکه ترک بردارم ،تاب بیاورم.

و چه غمگین است لحظه ای که قاب نگاه آخرین مردی می شوم بر جاده ای بی برگشت که با

اتومبیلش به دره ای مه آلود پرت می شود،طاقت نمی آورم و می شکنم و هر قطعه ی شکسته ام

برگی،شاخه ای ،شیشه ی شکسته ای یا موی پریشان در باد مرده ای را در خود جای می دهد .

نگاه من اما گاه آینه ی قدی خانه ای می شود و مأوای زنی غمگین که مرد راهش نیامد و

او سال ها خود را ندید و حالا بعد از آن همه سیاه پوش بودن لباسی رنگی را بر تن خویش می نگرد.

دلم می خواهد آینه ای باشم و همه را غمگین یا شاد در خود ببینم...

چه خوب است مسافران خسته ی"راه"در چشم خانه ی شفاف من گرد و غبار چهره ی خود را ببینند ،

شاید بخواهند بار دیگر که خود را به تماشا می نشینند مثل سبزه یی شسته در باران طراوت یابند.

چه شیرین است آینه ای باشم در دستان کودکی که برای اولین بار خودش را در آن می بیند

و آنقدر آن را به صورتش نزدیک می کند که از خود می ترسد و پا به فرار می گذارد.

یا آینه ای باشم در دستان دخترکی شاد و خندان که بازتابش نور خورشید را در چشم همسایه

به بازی می گیرد و می خندد.

چشمان من گاهی که خسته می شود دوست دارد آینه ی بخت دختر روستایی جوانی باشد که

پای سفره ی عقد در آن عکسی به یادگار می گیرد.

گاهی دلم می خواهد آینه ی کوچکی باشم کنار قرآن که برای خوش یمنی در طاقچه ی خانه ای

خالی که منتظر ساکنان جدید است ،گذاشته می شود.

آری می خواهم آینه باشم تا وقتی کسی نخواست  خودش را ببیند خالی بمانم ....

و هیچ کس نباشم ،هیچ کس....


"لطفا نوشته های دانش آموزان را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید"



برچسب‌ها: آینه , انشای دانش آموزان , دلنوشته

ادامه مطلب
تاريخ : پنجشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ | 18:15 | نویسنده : طیبه غلامی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.