



این روز هااحساس می کنم آسمانی درقلبم ترسیم شده آسمانی به وسعت عشق
احساس می کنم چشمهایم پرازکبوتراست ودستانم برای نوازش تمام آهوان زیباجادارند.
احساس می کنم موج ها،حسرت یک لحظه در آغوش کشیدن صحن هایی را دارند
که ردپایی از عشق دارند ...صحن هایی که بوی شوق می دهند و عرفان
این روزها احساس می کنم رازی بین من و خدایم وجود دارد،
رازی که شب ها را می شکافد تا در سکوت بی نهایتش صدای خدا را از درونم بشنوم
و فرصتی کوتاه برای خانه تکانی دلم داشته باشم
احساس می کنم خداوند مرا با تمام شکستگی هایم دوباره جمع می کند
و مثل کوزه ای شکسته،تکه تکه چسب می زند!
احساس می کنم خدای من مستقیم در چشم های خسته ام نگاه می کند
و شانه های بید شده ام را محکم نگه می دارد.
گاهی خدا بارانی می شود و آنقدر می بارد تا دوباره پاک شوم برای روزی بعد...
شب ها هدیه ایست که از همان جا گرفته ام از همان بارگاه ملکوتی...
همان جا که آغاز راز و قصه ی من شد با خدا!
آنجا که کبوتران با آشیان خود به من آموختند چرا آنجا هستند!
آشیانی که اگر بدانی چقدر آشناست دیگر نه احساس دوری می کنی
و نه احساس غریبگی در غربت...
من از دلدادگی کبوتران فهمیدم چیزی هست که نمی دانم!
و امروز احساس می کنم رازی که ازحرم یاربرای همیشه ام مانده،همین است...
رازی که می گوید جایی هست برای بازگشت...
جایی که دستان تو رنگ آسمان می گیرد،آسمانی که خورشیدش قلب زمین است.
خورشیدی در سرزمین تــ ـوس که هر روز می تابد،می تابد و خدا با او هدایت می کند.
جایی که می توانی پرواز کنی و احساس کنی هستی...
هستی و کسی هست که دوستت دارد،جایی که براستی که باید گفت:
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
اینجا برای عشق شروعی مجدد است
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسبها: مذهبی , امام رضا
یا رسول الله
مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد
اما با تکرار صلـــوات بر تو،
نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم...ای کریم اهل بیت...افسانه گویان عرب از تو خواهند سرود،
آن هنگام که بادهاى شمالى به سوگوارى تو مى آیند...
پسر فاطمه!
جگر پاره ات قصه گوى افسانه هاى خونین عرب خواهد ماند تا آواز کودکان غم،
در بادیه هاى حجاز باشد و مویه ی کولیان و آوارگان دشت هاى خشک عراق...
مدینه بى تو عزاخانه اى بیش نیست...
اى برادر حسین! یتیمان، بعد از تو معنى کرامت و سخاوت را نخواهند فهمیدیا علی ابن موسی الرٌضا .... فرا خوانده شدی به میعادگاه تاریک انگور...می دانم که به روشنی می شنیدی خنده های مرگ را از لا به لای زهرآلود خوشه ها. جام زهر را که نوشیدی،ناگهان دریچه های شهر، بر نور بسته شد.
حالا سالهاست که غربتت در سرهامان نقاره می زند و کبوتران جهان، شکوه صحن و سرایت را به غلغله می آیند. تو به ولایت عشق رفته بودی و آنان بر سفره شوکرانت نشاندند.
نفرین بر آن دستها که به سوزاندن جگرت رضایت دادند و آفتابت را در پس کوچه های ناجوانمرد، به شمشیر کشیدند...رحلت جانگداز نبی مکرم اسلام ٬خاتم الانبیاء
امام حسن مجتبی(ع) و غریب خراسان،تسلیت باد
التمـــــ ـــــاس دعـــ ـــــــــــــا
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسبها: ادبی , رحلت پیامبر , امام حسن , امام رضا
السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا(ع)
سلام بر تو كه نامت علي است سلام بر تو اي خورشيد آسمان فقاهت و عالم آل رسالت
سلام بر تو كه پرستوي دل تنها گوشه ي حرم امن تو آشيانه مي كند و شمع دل تنها در عطش خورشيد نگاه تو مي سوزد
سلام بر تو كه غنچه هاي راز و نياز به دعاي تو دريچه ي اجابت را مي گشايند تو كه آيينه ي تمام نماي اخلاق و صفات پيامبري و گواهان راستين به بزرگي تو گواهند.
امشب حريم امن تو نورباران است
اينجا نور قرآن پرتو افكنده و ملائك بال در بال،گرد حرم محبت تو مي چرخند.آري اينجا دارالامان مهر و وفاست.اينجا دارالسلام عشق و رضاست.اينجا مروه و صفاست اينجا مي توان از حريم روضه ي تو به عرش رسيد ،مي توان از خود به خدا پناه برد.
اينجا سيل عاشقان را مي توان ديد كه در برابر ضريح نوراني ات پروانه وار به دور شمع وجودت،بي تاب مي گردند و زمزمه مي كنند .دست هايشان در مسير ضريح در طلب پرواز است
و چه زيبا گفته آن عزيز كه:
شور دعا پيچيده در عطر صدايش
نور بقا پاشيده در مهد صفايش
بس كه رضايت در نگاهش خانه كرده
ناميده حق- الحق چه زيبا-هم رضايش
آري تو عاشقان ولايت را پناهگاهي از نور و اميدي و ناممكن هاي روزگار را نام مشكل گشاي تو ممكن مي سازد
تو آمدي تا سينه هاي سوخته از غربت و دل هاي خسته از گناه را نهايت آرزو باشي
تو آمدي تا تمام غريبان جهان را در تمام غربت ها امام غريبان باشي
تو آن طبيبي كه بيماران غريب عشق راكه كنار شفاخانه ي ضريحت دخيل معرفت بسته اند،مي نوازي
و درب شفاخانه ي پنجره ي فولادت به روي همه ي بيماران هدايت و سلامت باز است.
حرمت جذب كننده ي دل هاست كه همه روزه و همه ساله انبوهي از قلب هاي عاشق و دل هاي شيدا را به سوي خود مي كشد.
آري اينجا خاكريز عشق و دانشگاه معرفت است.
مولاي من!تير و كمان باز در دست صياد نفس افتاده است فقط تو ضامن آهو هستي و من پناهنده به تو
پس لطف و كرامت و رضايت خود را نصيب من كن بيا و مرا رها نكن يا علي ابن موسي الرضا(ع)...
(براي مطالعه ي دلنوشته هاي دانش آموزانم به ادامه مطلب برويد)
موضوعات مرتبط: انشاء دانش آموزان
برچسبها: تبریک اعیاد , مذهبی , دلنوشته , انشای دانش آموزان
ادامه مطلب













