


بیاتابهاری شویم
اگردفترقلبت تموم شده،یک دفتردیگه برداروازنوشروع کن.ایوان دلت روآب وجاروکن.
آن گاه،شمعدانی های عشق رابچین دورتادورخانه دلت؛آیینه روی طاقچه دلت رابانورنقره ای ماه آراسته کن.
بوستان وجودت رابازبانهال عشق وخوبی آلایش بده،بعدش هم رویشان مهرومحبت را آبپاشی کن.
بهتراست،جلوی خانه قلبت رابرای خیرمقدم به بهارپرچم بزنی.
حالابهاری شدی دوست من...
روزهابگذشت وتقویم زمان تکمیل شدسالمان باصوت حول حالنا تحویل شد
خداوندا!تمام لحظه هایم رابه تومی سپارم.اگرتوآنی که ازمن چشم بپوشی تمام وجودم غرق گناه می شود.
الهی!این دستها که درآستانه سالی نوبه سویت درازشده اندفقط لایق گدایی توهستند.
ای پروردگارعالمیان مرادرژرفای بی کران انس والفت باخودهمنشین ساز.تصمیم گرفته ام اگررخصت دهی دلم راخانه تکانی کنم وآن رابرای حضورهمیشگی ات آماده سازم.
یاریم کن!ای یاری کننده.
آب وآیینه بودوماهی وآب
نان وقرآن وسبزه وسنبل
شمع وایمان قلب ماروشن
ازدعاخانه پرطراوت گل
جمع ماپاک وساده وخوشبو
سفره رابادعاصفادادیم
بزم مادورسفره حالی داشت
دست اخلاص باخدادادیم
عیدوتحویل سال وعطردعا
یامقلب القلوب والابصار
ای مدبرکه روزوشب داری
کینه هارازقلب مابردار
دست گلدان وغنچه های دعا
اشک خواهش مثال شبنم بود
حال مارابه بهترین گردان
این دعایی برای عالم بود
(نوشته زهرا رجبيان،پايه دوم راهنمايي،آموزشگاه تربيت)
تمنای دلم باخواهش دل طبیعت یکی شدتمنای دلم ونگاه های منتظردرختان یک مفهوم رامی رساندتمنای دلم بهارراخواست وبهارطبیعت را.
تمنای دلم باگذشتن دقایق وثانیه هاسازگاری نداشت.تمنای دلم دیدن تکه چوبهارادوست نداشت.
تمنای
دلم به بهارگفت:بیا،نترس،دستت رابه من بده وبادست دیگرت درختان خشکیده
وافسرده رانوازش کن ورنگ سبزپیراهنت رابرروی شانه های عریان آنان بریز.
تمنای دلم می گفت:سرت رابرروی دامان نرم زمین بگذاروباچشمان سرحال وشادابت روح تازه ای به آسمان ببخش.
تمنای دلم همیشه توراخواست وتودرراهی و ای کاش اي کاش هایم زودتربرآورده شود.
بهاربانگاه
مهربانی به من گفت:صبرکن می آیم.به زودی که حتی تومتوجه آمدنم نشوی
اماتوبایدهمیشه بهاري باشی بایدهمیشه به جای من باشی وبرای همیشه لانه کثیف
دروغگویی وبدی هاراازقلب کوچکت دوربیندازی.وخانه ستاره ای خوبی ومهربانی
رادردلت بسازی توبایدباخودت روراست باشی وباهمه مهربان تادرمقابل دیدگان
همه بهاری ازجنس انسان که باشکوفه های نقره ای وقرمزآراسته شده باشی.باخودت
مهربان باش تاسبزوشقایقی باشی.
(نوشته فاطمه شاهرخی،پايه دوم راهنمايي،آموزشگاه تربيت)

با بهاري كه مي رسد از راه
سبز شو چون چمن ،شكوفا شو چون غنچه هاي روييده بر درخت،آبي و آرام چون دريايي صاف كه ماهي ها زندگيشان را مديون آنند...آري بهاري شو،كينه ها را در زباله داني ذهنت بريز و فراموشش كن ،با خوبي ها قلبت را مزين كن،به زبانت قول بده ديگر دروغ و غيبت و ناسزا را بر روحش وارد نسازي،زندگي زيباست پس زيبايي را باور كن...خدايا در اين آخرين روزهاي سال به من دلي بده تا به حرام نيالايم،گوشي تا غير از نداي حق ندايي ديگر نشنوم،چشمي تا پرده اي داشته باشد و آن گونه كه جايز است بنگرد،عقلي كه هيچ كاري را نسنجيده انجام ندهد
خدايا ياريم كن...
(نوشته محدثه شايان پور،پايه سوم راهنمايي،آموزشگاه نجمه)
صدای پای بهار
تولدبهارتولدشوروشوق سبزه وامیدوحرکت است.صدای پای بهارصدای دعوت دوباره زندگی است.صدای موسیقی زیباي حیات دردستگاه آفرینش که از زمین هرگزنمی میرد.وقتی زمین ازجاده سردزمستانی عبورمی کندوآرام آرام به سبزه وشکوه بهاری می رسد،ایرانیان این اتفاق زیباومکررزمین راروزنومی نامندروزنوبرای زمینی که می خواهددوباره نفس بکشددوباره حرف بزند.ا نوشدن ولباس تازه پوشیدن زمین موسیقی دوباره روییدن است.دوباره بیدارشدن.بسم الله گفتن وحرکت...
(نوشته زهراصباغیان،پايه سوم راهنمايي،آموزشگاه نجمه)
بازهم بهارازراه میرسدوملافه سبزش رافرش زیرپاهایمان می کند.بهارمی آیدتاجهان خودرابرای تجربه زندگی ای دیگرآماده سازد.بهارزندگی رابه یادمان می آوردوآن چه کاشته ایم وبرداشت خواهیم کرد!تاازخاطرنبریم به استقبال فصل سردی وگرمی برویم،بادلی همواره بهاری وبی خزان.
لحظه ای شاعرانهبهار
قصه جوانه بود و آفتاب
آن جوانه ای که قدکشید وایستاد وبرگ داد
درمقابل تمام روزهای سخت
رشدکردوشددرخت
آن جوانه ای که بانگاه آفتاب قدکشید
تابه آسمان رسید
یک درخت استوارشد
بهارشد
(نوشته اي از مهسا صداقتي،پايه اول راهنمايي،آموزشگاه نجمه)

بهارمانندباغی زیباست ومن دراین باغ چنان قدم برمی دارم که انگارهمه چیزتحت
حیطه من است هرجاکه راه می روم همه چیزرازیباودلپذیرمی بینم.
باآمدن
بهار وپدیدارشدن شکوفه های رنگارنگ و شکوفه های گلهای شقایق ولاله برروي تپه
ها انگارکه بهشت راروی زمین می بینم ومانندانسان هایی که درزندان تاریک
وسردزمستان به سربرده اند به شوق فراوان ازاین بهشت زمینی استقبال می
کنیم.
ماانسانهاازدیدن بهارشادمان می شویم گویابهاردوباره روحی تازه به
ماارزانی کرده است.سرسبزی بهاروشکوفه های رنگارنگ وجویبارهای روان همچون
تابلوی نقاشی است که همه مارامبهوت خودساخته است وحتی به اندازه ی چشم به
هم زدنی نمی توانیم ازدیدن این زیبایی هادست بکشیم اماافسوس که این زیبایی
هاپایدارنیست وپس ازآن دوباره خزان همچون اسبی باشراره های زرینشروع
به تاخت وتازمی کند.می خواهم ازاین زیبایی هاکه دراین مدت کوتاه پدیدارمی
شونداستفاده ی کاملی رابکنم وخاطره هایی چه بسا شیرین برای خودبه ارمغان
بگذارم.
(نوشته اي از سميرا احمدي،پايه دوم راهنمايي،آموزشگاه تربيت)
بهاری که بابوی خوش گلهابه مشام می رسدودرهمه جاصفاوطراوت وشادابی رابه وجودمی آوردوبانسیم بهاری که ازهمه طرف می وزددرختان وگلهارابه رقص وشادی درمی آوردودرختان کم کم پربارمی شوند.
وبهاربااین همه نشانه به طبیعت حال وهوای دیگری می بخشد.
همان گونه که بچه هاباآمدن بهاروعیدخوش حال هستندولباس نوبه تن می کنندوهمه مردم باآمدن این فصل زیباهمان طورکه به خانه های خودصفایی می دهندباید دل هایشان را که پرازکدورت وناراحتی است پاک کنند و به خانه های دلشان هم صفا وشادابی دهند.
(نوشته اي از حميده بلادر،دوم راهنمايي،آموزشگاه تربيت)
باز هم نوروز و بهار از راه می رسد و با خود شادابی و نشا ط را بر همگان هدیه می دهد.
بهار روح طبیعت دوباره آمدو زندگی را به زمین و آسمان هدیه داد
با آمدنش دوباره مرغان سحرگاه برشاخه ها نشستند و آواز شادی سر دادند دوباره شکوفه ها از روی درختان سر بر آوردند و چشمان خواب آلود خود را گشودند و با شادی بر حیواناتی که از خواب زمستانی برخاسته بودند لبخند زدند
آری وقتی نگاه می کنیم می بینیم حتی کوهستان هم از این تغییر و تحول خوش حال است و اشک شوق مانند جویباری از چشمانش جاری است کوهستان ثابت کرد که آرزوها همیشه دست یافتنی است و دانه های اشکش هم فقط به چشمه حقیقت می پيوندد.
بهار با آمدنش سردی را که زمستان در این مدت به زمین هدیه داده بود دور کرده و جانی دوباره به آن بخشید
خدایا این زیبایی را برای ما حفظ کن و کمک مان کن که زندگی مان مانند زمستان بی روح نباشد بلکه به زیبایی و گرمی بهار باشد.
(نوشته مینا کوهکن،پایه سوم راهنمایی،آموزشگاه نجمه)

بهاررادوست دارم
بهاررادوست دارم چون بوی طراوت می دهد.بوی زندگی بوی عشق بوی رستن وزنده شدن دارد.تاچندروزدیگزکه بهاری نوازراه می رسدوباردیگردرختان به شکوفه مي نشينند وباغچه خانه پرازسبزه های جوان می شود،بوی اقاقیاهمه کوچه هاراپرمی کند.شادی وجنب وجوش به همه خانه هاخواهدریخت.نوروزهمیشه برایم دوست داشتنی بوده است.چون بهارزیباست وهرانسانی فطرتازیبایی رادوست دارد.نوروزرادوست دارم چون روزنیایش یزدان است.سپاس ازاینکه یک سال نویک زندگی تازه آغازمی شودوچشمه دعاجاری می شودزلال وزمزمه ي،اي گرداننده دلهاودیده ها،ای تدبیرکننده شب وروز،ای دگرگون کننده حال ها،حال مارانیکوترین حال بگردان.بهاریعنی یادآورروزی که رازهای زمین آشکارمی شود.بهارفرصتی است برای برگشتن به خویشتن.بهاررستاخیزطبیعت است.
(نوشته الهام اکرامی،پايه سوم راهنمايي،آموزشگاه تربیت)

زمستان رفت وبهارپرازشکوفه ازراه کم کم میرسد.صدایی که به گوش می رسدهمان صدای پای بهاراست.بهاری که می آیدوهمه جاراازعطرش پرمی کند.بهارمی آید،وخیلی زودمی رود.اگرخوب گوش کنیم وحس کنیم می توانیم صدای پای بهاررابشنویم وآمدنش راحس کنیم.آری آمدنش را...
تاآمدن بهارچیزی نمانده است.آمدن بهارمثل منتظرماندن اذانی هست که می خواهدازمسجدمحلتان به صدادرآید،آمدن بهار،همان منتظرماندن یامقلب القلوب است.
که تاآمدن این آیه مبارک چیزی نمانده است:
منتظربمان امابرای آمدن بهارنه!!!!!
به خاطرامام ولی عصرمنتظربمان
(نوشته اي اززهرارمضانی،پايه سوم راهنمایی،آموزشگاه نجمه)

آري طبيعت شاد و مسرور است و زمين و زمان اين شادي را نظاره گر هستند.
(نوشته اي از آراسته غلامي پور،پايه سوم،آموزشگاه نجمه)
موضوعات مرتبط: انشاء دانش آموزان
برچسبها: در وصف بهار , انشای دانش آموزان