رؤيايي كه شايد در ذهن خيلي ها باشد.رؤيايي از جنس كاغذ،كه هيچ گاه به واقعيت نمي پيوندد.رؤيايي مثل رؤياي به جبهه رفتن همان پسر 13 ساله،رؤياي آزاد بودن پرنده اي در قفس،رؤياي گل شدن خارو خيلي هاي ديگر.شايد اين رؤياها به واقعيت نپيوندد وشايد هم دير شود براي تبديل كردن آنها به واقعيت،شايد در تنور داغ ذهنت بسوزد و شايد آنها را موشك كني و به آسمان بفرستي و آنان هيچ وقت بر نگردند.چرا؟چرا آرزوهايمان را روي كاغذ بنويسيم؟ چرا روي چوب بلوط ننويسيم كه هرگز پاك نشوند ؟اما...اگر بخواهيم روي چوب بنويسيم بايد معرق كار خوبي باشيم،اگر بخواهيم بر آهن بنويسيم بايد آهنگر خوبي باشيم واگر... بياييد روي چيزي بنويسيم كه هيچ وقت پاك نشود و جاودانه بماند. آري بياييد آرزوهايمان را بر روي قلب بنويسيم.
(نوشته اي از مينا زيرك،آموزشگاه تربيت،پايه سوم،امتحان پاياني)
موضوعات مرتبط: انشاء دانش آموزان
برچسبها: انشای دانش آموزان , ادبی

