زنگــ انشا

قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

زنگــ انشا | کلیپ

طیبه غلامی
زنگــ انشا قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

پدر آسمانی من روزت مبارک


و دیوار کعبه از هم شکافت...

در آن زمان که زمین اسیر تیرگی جهل و نادانی بود و آسمان غبار آلود ظلم و بیداد ؛در آن زمان که هنوز منادی«اقرأ باسم ربٌکــ»سر نداده بود و هنوز سپیده ی اسلام از مشرق سرنزده بود ؛در آن زمان که مردم جفاپیشه ،خدایان سنگی را پرستش می کردند و دخترکان بی گناهشان را زنده در گور می کردند؛«فاطمه بنت اسد»با قدٌی خمیده و دردی در پهلو به حریم امن کعبه پناه برد ،دست به دیوار سنگی و مطهرش گرفت و لبهایش به ترنم دعا باز شد...

کسی هرگز نفهمید در آن لحظات سبز و روحانی ،میان او و خالقش چه گذشت!که ناگهان دیوار کعبه شکافت و فاطمه بی درنگ قدم به درون کعبه نهاد ،نفس ها در سینه حبس شده بود،مردمان نگران و حیرت زده گرداگرد کعبه حلقه زدند تا راهی برای نجات بنت اسد بیابند اما دریغ از کوچک ترین روزنه و شکافی حتی در کعبه نیز باز نشد!...

زمین و زمان در چرخش مداوم و مکرر خود با واقعه ای شگفت روبه رو شده بود ؛واقعه ای که تا آن روز نظیر آن را به خود ندیده بود و بعد از آن نیز ندید...

«تولد مبارک ترین مولود هستی در مقدٌس ترین مکان دنیا»

«حقیقت مسلٌمی»که با آمدنش حق از پرده ی تاریکی و جهالت به در آمد و از باطل جدا شد،مردی از نسل طوفان؛مردی سراسر نور و رحمت...

مردی که چشمان اشکبار یتیمان در درخشش مهربان نگاه آسمانی او آرام می گرفت و خستگی بازوان ناتوان پیرمردان در پناه شانه های استوارش فراموش می شد.

مولودی که هستی برای آمدنش لحظه شماری می کرد و زمین و زمان بدون او معنایی نداشت

مردی که باید می آمد تا انیس و مونس شبهای تار پیامبر شود؛در «لیلة المبیتــ» سپر بلای او گردد ؛در فتح مکه پا بر شانه های آسمانی پیامبر بگذارد و بت ها را سرنگون نماید ؛درد و رنج و نامردی مردمان بی وفا را لقمه لقمه فرودهد و استخوان در گلو و خار در چشم روزگار بگذارند،25 سال سکوت و خاموشی،خلافت را که حق مسلٌمش بود در چنگال غاصبان ببیند و غصه هایش را در تیرگی شب ها در دل چاه بریزد

فاطمه اش را در بین در و دیوار ببیند و با دستی بسته میان کوچه های خاکی مدینه کشیده شود و در «لیلة القدر» در محراب خانه ی خدا«فزت و ربٌ الکعبه »را سر دهد...

اینک دیوار کعبه پس از سه روز اضطراب و انتظاری غریب از هم باز می شود و فاطمه با چهره ای غرق نور و تبسٌمی شیرین بر لب در حالی که نوزادی سپیدپوش معطٌر را در آغوش کشیده بود ،در قاب دیدگان حیرت زدگان نشست.

چشم ها به نوزادی زیبا خیره شده بود ،نوزادی که قرار بود جان پناه همه ی خستگان و عاشقان و ساقی کوثر باشد

و علی(ع)قدم به جهان هستی گذاشت....

و چه فرخنده روزی بود آن روز....

 

کارت پستال درخواستی طراحان

تقدیم به پدرهایی که جسمشون پیش مانیست

اما دلشون تا ابد باماست

در روز پدر ، هدیه من به تو ای عزیز خفته در خاک

صدفی است پر از مروارید غلطان اشک

که عاشقانه غبار سنگ مزارت را می شویند

شرمنده ام از این تهی دستی

 

کاش بودی پدر جان...

دست های زحمتکشت به من امید می بخشید و در نگاهت،شفافیت را می دیدم

کاش بودی...که شب هنگام، وقت آمدنت چشمانم را زیر پایت می گذاشتم

و گُلی از مهربانی ها را تقدیمت می کردم

سنگ صبورمن، پدرم!

می خواهم فریاد بزنم تا کوهها بشنوند هان مغرور نباشید استوارتر از شما نیز کسی بود

تا دریا بشنود که مگویید زیبایم، زیبایم...زیباتر صورت چروکین پدرم بود

می خواهم درختان بشنوند،مگر شما تنها سبزید

گام های پدرم سبزه های بسیار به دنبال داشت

کاش صدایم بلندتر از زمان بود...!کاش آوایم را آسمان می شنید...! تا احساس بزرگی نکند.

کاش ستاره ها می دیدند...ستاره ای به نام برق محبت،در چشمانت موج می زد

و ای کاش ...بودی پدر...

Rendered Image  

خجستــه میـلاد فــرخنـده مـولـود کعبــه، قـرآن ناطـق ،

و گرامیداشت مقام والای پدر بر همه ی پدران سرزمینم مبارک باد

کارت تبریک روز پدر

 این کلیپ هدیه به روح پدرم و همه پدران آسمانی

نوشته های دانش آموزان در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , روز پدر

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 9:44 | نویسنده : طیبه غلامی |

عیدتان مبارک...

 
 
بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد.
عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند.

میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند.
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد.


برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های
گشوده، جلوه گری می کند.سفره های سخاوت
و یکرنگی، پهن می شوند.

بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.
عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.

دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند.
تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.

چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.
یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.


«یا مقلب القلوب و الابصار.
یا مدبر اللیل و النهار.
یا محول الحول و الاحوال.
حوّل حالنا الی أحسن الحال».

چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر
نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند


در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.
احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد
و زمستان کوچ می کند.
 
http://s6.picofile.com/file/8243883576/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF_%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B295.gif
 
 
بار خدایا ! فصل را تازه کردی و جهان را
به سرانگشت لطفت به بهار آراستی
دلمان را با یادت ٬ جانمان را با محبت ٬
فکرمانمان را با نیک اندیشی
و ذهنما
ن را با زدودن غبار تلخی ها تازه کن
سرسبز و بهاری باشید

انشای دانش آموزان در ادامه مطلب 

 

موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، انشاء دانش آموزان ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , بهار , عیدنوروز , انشا

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۴ | 6:53 | نویسنده : طیبه غلامی |

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

تمام ستاره های آسمان، به شب نشینی چشمان خورشید آمدند.
دست های وحی، بالا می رفت و دست های خورشید را بالاتر می برد.
هزاران باور، می دیدند و تبریک می گفتند.

«اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک
التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه».

غدیر فریاد می کشید و دهان های تعجب، خشک شده بود.
غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.
غدیر فریاد می کشید و رسول،طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود.


«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه
و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».

 دانلود پاور پوینت و کلیپ درس اول(آفرینش همه تنبه خداوند دل است) فارسی نهم

دانلود پاور پوینت درس دوم(عجایب صنع حق تعالی)

دانلود کتاب ورق زن فارسی نهم

http://zangensha.ir/


موضوعات مرتبط: پاور پوینت ، مناسبت ها ، ادبیات پایه نهم ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , عید غدیر , مذهبی

تاريخ : جمعه دهم مهر ۱۳۹۴ | 5:57 | نویسنده : طیبه غلامی |

رمضان ماه استجابت دعا...

پروردگا را:

چقدر دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده است.

برای آن لحظه های سبزی که حضور مهربانت را در گرداگرد وجودم حس می کردم

و عطر خوبی ها و لطف بی پایانت را به درون می کشیدم

چقدر این روزها از تو دور شده ام...

من در میان این زندگی شلوغ و پرهیاهو،این شب و روزهایی که به شتاب از پی هم می آیند و می روند

میان این کاغذها و کتاب ها و نمره ها و میان این آرزوهای بزرگ وگاه دست نیافتنی گم شده ام

یادم رفته گاهی سرم را بلند کنم و خودم را از قید و بند های پوچ زمینی رها کنم

تا حضور آسمانی و سبز و لطیفت را مثل هوای اطرافم حس کنم

تا به آرامش نابی برسم که اینجا و میان این دل مشغولی ها ی

پایان ناپذیر هر روزه،هرگز پیدا نمی شود

لطیفا:

می خواهم با تو نجوا کنم ،بگویم که دوستت دارم
بگویم که به خاطر گناهانم از من روبرنگردان. بگویم مرا ببخش و از من درگذر
اما تا کنون فرصتی پیدا نکردم یا اگر فرصتی هم پیدا کردم زبانم قفل شد
و نتوانستم چیزی بگویم.در مقابل عظمتت سکوت تمام وجودم را فراگرفت و ساکت شدم.
یازده ماه منتظر نشستم تا ماهی که خودت وعده داده ای

به میهمانی ات بیایم.کنار سفره ی پربرکتت بنشینم و تو به حرمت این ماه مرا ببخشی
حالا که این ماه عزیز از راه رسیده،روزها و شب هایی که زمین فرشته باران است
و درهای بهشت به روی زمینیان باز،چشمانم را بر غیر تو می بندم
و راحت راحت مثل یک دوست با تو حرف می زنم.
درد دل می کنم و قرآن  را چراغ راهم قرار می دهم تا تو مرا ببخشی
  و ثابت می کنم که چقدر دوستت دارم...

خدای من:حال که میهمان این ضیافت بزرگ الهی می شوم

دلم را از گرمی عشق و عاطفه لبریز کن،تا عطر حضورت را در خلوت تنهایی ام احساس کنم

خدایا:

 دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده است

دستم را بگیر که جز تو کسی  نمی تواند مرا پیدا کند...

کارت پستال درخواستی طراحان

این کلیپ زیبا تقدیم به همه ی دوستان و همکارانم 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , خدا , رمضان , مذهبی

تاريخ : چهارشنبه سوم تیر ۱۳۹۴ | 20:38 | نویسنده : طیبه غلامی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.