زنگــ انشا

قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

زنگــ انشا | مناسبت ها

طیبه غلامی
زنگــ انشا قلمت را بردار،بنویس از همه ی خوبیها؛زندگی،عشق،امید

روز پدر مبارک

کارت پستال درخواستی طراحان

تقدیم به پدرهایی که جسمشون پیش مانیست

اما دلشون تا ابد باماست

در روز پدر ، هدیه من به تو ای عزیز خفته در خاک

صدفی است پر از مروارید غلطان اشک

که عاشقانه غبار سنگ مزارت را می شویند

شرمنده ام از این تهی دستی

 

پـــدر ···

نیستی تا ببینی چشمانم

این روزها چقدر شبیه تـــو شده

و دستــانم از لحظه ی وداع، تا هنوز ···

نداشتنت را بلد نشده

و پاهایم به دنبالت درخانه ای جا مانده که دیگر حتــی مرا را بیاد ندارد

بعد تو دنیا را کوتاه بخش کرده ام

همانقدر کوتاه که سهم من از تـــو

و سهم تـــو از زندگی بود

هنوز یادت که در من خــالی میشود

دنیایم بوی خوش کودکــی میگیرد و همین

قانعم میکند که تنها عشق تـــو بود که تمامی نداشت

تـــو آفتابی بودی

با سفره ای از نور در دستــانت

ای اولین عشق یادت تا همیشه جاودان💞

روز پـــدر بر تمامی پدران مبارک و یاد پدران عزیزی که در کنارمون نیستند گرامی باد

 

Rendered Image  

 

خجستــه میـلاد فــرخنـده مـولـود کعبــه، قـرآن ناطـق ،

و گرامیداشت مقام والای پدر بر همه ی پدران سرزمینم مبارک باد

نوشته های دانش آموزان در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، انشاء دانش آموزان ، مناسبت ها
برچسب‌ها: روز پدر , ادبی

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۸ | 19:35 | نویسنده : طیبه غلامی |

آنچه خوبان همه دارند...

خجسته باد سبزترین حادثه باغ رسالت که همه گل ها
با حضور آن زیباترین نام، به احترام برمی خیزند
و صلوات می فرستند.



آغوش گرم آمنه، آسمانی ترین صلوات
را به دنیا آورده است

و گل خنده های چشمان
محمد صلی الله علیه و آله ، رودی از
شعف را در لحظه های بشر جاری کرده است


نفس هایت، معجزه مسیح است
و چشمانت، جسارت موسی.

ایوب، فصلی از صبوری تو است؛
آن هنگام که صفحات جاهلیت را ورق می زدی
و استخوان هایت را سرمای آن همه بی خبری، می سوزاند.

نوح بودی؛ وقتی که آخرین کشتی نبوت را بر اقیانوس
سخن چینی ها و بغض ها می راندی؛ بی آنکه بادهای
هرزه کینه و جهل، روح استوارت را بلرزاند.


تو آن آخرین فرستاده ای که تمام رسولان
خداوند، به ستایشت برخاسته اند.

تو آن خاتم عشقی که تا جهان باقی است،
آزادگان زمین، به پابوسی ات می شتابند.


خجسته باد میلاد زیبا مولودی که

با "اِقرَأ بِاسمِ رَبِکَِ" آغاز

وبا "اِنا اَعطَیناکَ الکُوثَر" بیمه

و با "اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینُکُم" جاودانه شد


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها

تاريخ : سه شنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۶ | 8:11 | نویسنده : طیبه غلامی |

ای حافظ....

نامت، بوی شعر می دهد، و شعرت، عطر عشق و سرور.
هنوز هم اشعارت تازه و دلرباست و دیوانت، گل سر سبد دیوان ها. درست سروده بودی که:

«ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ                      به قرآنی که اندر سینه داری»

مستی عشق و سرور و جذبه های عارفانه ات، تو را از احوال دیگران بی تفاوت نکرد؛ که سرودی:

«تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش      که دست داد دهش داد ناتوانی داد»

و در همان حال و هوا که به دنبال دلی خرسند از سوی محبوبت بوده ای، دغدغه شادمانی دل مردمان را نیز داشتی:

«گفتم هوای میکده غم می برد ز دل                 گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند»

حدیث دلدادگی تو را پایانی نخواهد بود. نامت جاودانه خواهد ماند و غزل های تو، چرخان چون گنبد پرستاره، چراغ راه در شب های تیره آدمیان.

تو در هوای خنک «استغنا» قدم زدی و در ملکوت، گام می نهادی؛ چرا که با بال قرآن، اوج گرفته بودی و ازاین رو، شعرهایت را «بیت الغزل معرفت» نام نهادی.

در کوچه های نجیب غزل هایت، عطر «شوق» و شکوفه «عشق»، پیچیده است؛ همان شمیمی که قدسیان نیز، از آن سرمست می شوند و به هوای آن، هبوط می کنند، تا خود را به شعر زلالت متبرک کنند:

«صبحدم از عرش می آمد خروشی، عقل گفت   قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند»

ای «به خورشید رسیده»؛ حافظ! تو را دوست می دارم که خورشید را تنها برای خود نخواستی، و شعرت را چون طیفی رنگارنگ و سرشار از جلوه های نور، هدیه همه بشریت کردی و به همه «آفاق» فیض بخشیدی:

«بعد از این، فیض به آفاق دهم از دل خویش                که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد»

حافظ، جاودانه است؛ چرا که دلش زنده به عشق بود:

«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق       ثبت است بر جریده عالَم دوام ما»

تو بزرگی و پایان نمی گیری.

تو با حقیقت هم آغوشی و به انتها نمی رسی؛ تو شعر شادمانی های راستین سرودی و ترانه های پرنیان گون پاکی سر دادی. غزل هایت، از دل نیک خواهت جوشید و شعرهایت از گُلبن قلب بی غبارت تراوید. سلام بر تو که مزارت، «زیارتگه رندان جهان» است و کعبه دل های «همت خواه» بزرگان:

«بر سر تربت ما چون برسی همت خواه      که زیارتگه رندان جهان خواهد بود»

روز بزرگ مرد شعر وادب پارسی ،حافظ شیرازی مبارک
 

موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، شعر ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , حافظ

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۶ | 8:10 | نویسنده : طیبه غلامی |

محرم تسلیت...

واژه های تشنه در بیابان روح من خیمه زده اند

اشکی از فراق در چشم هایم تبخیر می شود

  در ظهر شعرهایم عطش شهید می پیچد و تجلی گاه روح زخم خورده ام می گردد

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی و عاشورا روز ولادت تو نبود. تو در کربلا خاتمه نیافتی و عاشورا روز پایان زندگیت نبود. تو نه مثل همه‌ای و کربلایت نه مثل همه‌ی زمین‌ها و عاشورایت نه مثل همه‌ی روزها که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله».

خدا خواست تا تو صدای او باشی و حنجره‌ات حنجره‌ای که او در آن همیشه جاری است. خدا خواست تا خود را در یک جلوه به انسان نشان دهد و تو را نشان داد و کربلایت را و عاشورایت را.خدا خواست تا تو از آدم تا خاتم و از علی(ع) تا مهدی(عج) تا آخرالزمان و تا قیامت حضور داشته ‌باشی و مگر نه این‌که ذکر نامت فرشتگان را هنگام خلقت محزون کرد و اشک آدم را درآورد و نوح را اندوهگین نمود و کشتی نجاتش شد و دست بر سرِ همه‌ی انبیاء کشید تا واسطه‌‌ای برای تقرب به محبوب باشد.

مگر پیامبر پیش از تولد تو را نستود و هنگام ولادت جان به قربانت نکرد و سوگوار و مرثیه‌خوان تو نشد؟

چه زیباست حکایت تو و پیامبر آن‌گاه که می‌آمد و تو را در آغوش می‌گرفت و بوسه بارانت می کرد و می‌گریست، پیشانی‌ات را می‌بوسید و گریه می‌کرد، لب و دهانت را می‌بوسید و گریه می‌گرد، گودی گردنت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و پیراهنت را می‌گشود و روی دلت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و می‌فرمود: جای شمشیرها را می‌بوسم.

یا حسین(ع) تو در کربلا پایان نیافتی، کربلا آغاز انتشار تو بود.کبوتران، بال از خون تو رنگین کردند و هم قسم شدند تا پیام تو را به چهار سوی جهان برسانند. از این است که تو پس از قرن‌ها هنوز زنده‌ای و هر روز بر عاشقان و شیفتگانت افزوده‌تر می‌شود.

وهنوز و همیشه قلب‌های صاف و زلال در تسخیر نام زیبا و سحرآمیز تواند و چشم‌های پاک و مصفا اشک‌ریز مصیبت‌هایت.

یا حسین(ع)،تو در کربلا تمام نشدی، خدا نخواست که تمام شوی و خدا آن‌چه را بخواهد خواهد شد.تو و کربلایت زیباترین و چشم‌نوازترین تابلوی تاریخ هستید و چه زیبا خواهرت زینب، راوی این تابلوی خدایی شد و فرمود: «مارأیت الّا جمیلا» من در کربلا جز زیبایی ندیدم. درست مثل تو که درهنگامه‌ی پرپرشدن اصغر برروی دستانت خون گلویش رابه آسمان پرتاب کردی وسرودی: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ »چقدرآسان است آنچه برمن می گذرد وقتی پیش چشم خداست.

خدایا قطره ای ازاین نگاه زیبا و زیبانگررا به ماببخش تا دربرابرمشکلات ومصیبت ها برای کسب رضایت توصبور باشیم وشکرگزار...



حنجره ام را باد می برد تا کنار قتلگاه، صدایم لال می شود.
بوی اشک زینب علیهاالسلام از کدام سمت می وزد که
خاک ضجه می زند شبیه کودک یتیم؟


صدایم همنشین سرافرازترین گودال تاریخ می شود.
چشم هایم سیاه می شوند؛ سیاه تر از تمام ابرهای پرباران
.

باران می شوم بی اختیار. نام محرم که می آید
بوی عشق را حس می کنم.

باران می شوم تا با تمام سنگ ها گریه کنم و ذکر بگویم.
با ماهی ها مرثیه می خوانم و اشک می ریزم
.

چشم هایم را پیراهن باد می کنم تا تمام جهان را بگریم.
اما هیچ گاه دلتنگی ام تمام نمی شود. محرم است.

باران می شوم تا...حنجره ام را باد می برد تا کنار قتلگاه، صدایم لال می شود.
بوی اشک زینب علیهاالسلام از کدام سمت می وزد که
خاک ضجه می زند شبیه کودک یتیم؟


صدایم همنشین سرافرازترین گودال تاریخ می شود.
چشم هایم سیاه می شوند؛ سیاه تر از تمام ابرهای پرباران.

باران می شوم بی اختیار. نام محرم که می آید
بوی عشق را حس می کنم.




از صد نفر عزاداران حسيني هر صد نفر مي دونند روز عاشورا دهم ماه محرم هر سال قمريه

 احتمالاً  80 نفرشونم بدونن واقعه عاشورا در سال 61 هجري قمري اتفاق افتاده

 اما فكر مي كنيد چند نفرشون بدونن واقعه عاشورا در چه روزي از تاريخ شمسي رخ داده؟

 واقعه عاشورا در روز 21 مهر ماه سال 59 هجري شمسي اتفاق افتاده

شما چی می دونستین؟!!

جدیدترین مطالب در کانال تلگرامی:💦تــــرنم بــ`ــاران💦

https://t.me/bsran2

 


موضوعات مرتبط: مناسبت ها
برچسب‌ها: محرم

تاريخ : یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ | 14:24 | نویسنده : طیبه غلامی |

آغاز سال تحصیلی جدید مبارک


 

طفل بي حوصله ام ، خسته ز تعطيلي ها ...
مهر من! زود بيا وقت دبستان من است ...

دیشب؛

بوی دبستان

در خاطره ام پیچید

و من؛ناگاه در دالانی از خاطره ماندم.

دست هایت،بوی کاغذ کاهی می داد

و مدادهایت که پرچمی سه رنگ داشت.

همشاگردی؛

کیک و کلوچه را یادت هست؟بوی سیب لبنانی که هدیه ی دستان بابای مدرسه بود

یادت هست همشاگردی؟

حیاط کوچک مدرسه،انتهای دنیا بود.

مهربانی طعم آلوچه داشت

و دوستی هامان به رنگ بنفشه بود.

آه همشاگردی؛

حالا سالهاست مرده ایم،سالهاست خفته ایم.

و شاید سال هاست خواب آلوچه و بنفشه می بینیم.

افسوس،دیگر کاغذهایت کاهی نیست،مدادت پرچمی نیست

و عشق هامان نشانی آلوچه ها را از یاد برده اند،

با توام همشاگردی، یادت هست؟

گوش كن!

اين صداي گام هاي دوباره ي بهار است در اولين روز پاييز...صداي پاي مدرسه!

صداي رويشي ديگر در بهار دانش!

هياهوي اول مهر دوباره گيسوان بيد سر كوچه را پريشان مي كند

خيابان هاي باران خورده ي پاييز،تميز و شفاف،چشم به راه شور و شوق كودكانه اند.

زيباترين شعرها سروده مي شود و بهترين فصل كتاب زندگي رقم مي خورد.

به گوشه گوشه ي حياط مدرسه نگاه كن!آنجا كه معصومانه ترين برگ هاي دوستي ورق مي خورد،

آنجا كه گل هاي عطوفت مي رويد و ساعت ها به مهرباني نزديك تر مي شود.

آب خوري ها ،تشنه ي سيراب كردن ليوان هاي خالي شده اند

تخته سياه ها دلتنگ ديدن دوباره ي شلوغ ها و ساكت هاي كلاس اند

كلاس هاي خالي صداي پاي نو آموزان دانش را مي شنوند و پنجره ها يك ريز شور مي بينند

و شعف،نيمكت هاي كلاس بي قرار حضور كتاب ها و كيف هايند

قلم ها براي نوشتن بي تابند و مشق ها،انتظار دستان كوچك بچه ها را مي كشند

دوباره دفترهاي نمره حاضر مي شوند تا اضطراب معصومانه ي كودكان را ثبت كنند

ومعلم،استوار تر از هميشه

شاخه هاي ترد پلك هايش، تمام بار برفي خود را به زمين مي گذارد و قامت راست مي كند به احترام

چشم هايي كه تشنه ي علمند

او كه مهرباني را در كلامش مي ريزد و عشق و عاطفه را ارمغان لحظه هاي

گل ها ي گلستان دانش مي كند

«اول هر كار به نام ايزد دانا و توانا»...

و اين شيرين ترين دانه ي علم است كه معلم در ابتدايي ترين لحظه ي مهر

در گوش جان شاگردانش نجوا مي كند.

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

مهرتان مستدام ، آغاز بهار تعليم و تربيت مبارك باد.

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

http://zangensha.ir/

پاييز می رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ های تازه مرا آشنا کند

خش خش... صدای پای خزان است، يک نفر

در را به روی حضرت پاييز وا کند

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

فرا رسیدن ماه مهر و مهربانی مبارک

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

جدیدترین مطالب در کانال تلگرامی 💦تــــرنم بــ`ــاران💦

https://t.me/bsran2


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , مدرسه , مهر

تاريخ : شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ | 8:15 | نویسنده : طیبه غلامی |

روز مادر مبارک...

http://s3.picofile.com/file/7375894622/tarahaan_ir_gholami2.gif
 

بر فراز قله های جلال بود که با تو آشنا شدم آنجا که در مدار منظومه ی چشمانت گرفتار آمدم و از عشق و اضطرار به طواف حرمت شتافتم

آسمانی ترین قصایدم را برایت خواندم و تمام دلدادگی هایم را برایت سرودم تا شکوه غرور انگیز و نجیبانه ات را به تماشا بنشینم که این نه آغاز و نه انجام زندگی بود که عشقی ابدی بود برای تو که فرشته ای از جنس عطوفت ومهربانی هستی...

باید بر ساحل آرامشت بیاسایم که امواج بلند و طوفانی ام در حجم هیچ اقیانوسی نمی گنجد

آه که پیچک عشق تو چقدر سخت عواطف بی شائبه ام را می فشارد ،آنجا که گریزی ازین سودای عظیم ،ازین کمند ابروی محرابی ات را ندارم

لالایی گوش نوازت گوش جانم را می نوازد آنگاه که  در سماع معبد سرخ تو خوانده می شود و رنگین کمان غزل های عشقت آنگاه که از کوی جانت به گوش میرسد چه زیبا و دلنشین است...

آن زمان که هیبت جلال تو تا آفاق دل دردمندم سو سو می زند سوگند به عصمت شکوفه ها که هرگز قصد سرکشی در سرزمین امن تو را نداشته ام که بی اذن تو در این دنیای کوچکم هیچ ستاره ای نمی درخشد

ارغوانی ترین دعاهایم را در لحظه های خاکستری به شقایق های سرخ سینه چاک سپردم تا در گذر تندباد روزگار برایت بیاورد

اینک که در معرض هجوم واژه های دردناکی هستم که گاه تا عمق استخوانم را می سوزاند و اشک را برگونه هایم جاری می سازد محتاج بارقه ای دیگر از طور سینای توام و این همه شطحی است در عشق تو و در فراق پدر که بار دیگر به خویش می خواندم

 


stars


stars

 

http://s3.picofile.com/file/7375845050/tarahaan_ir_gholami.gif


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی

تاريخ : شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۵ | 9:30 | نویسنده : طیبه غلامی |

یلدایتان فرخنده باد

 یلدا می آید شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.
یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.

یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایما%2��]�22�EF�� �E86 بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند.
مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند.

مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.

یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

کم کم آخرین لحظه های آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.

یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.و چه شکوهی دارد تفالی به دیوان حافظ و خواندنی غزلی زیبا در بلندترین  شب سال...


یلدایتان رویایی،روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!

 این کلیپ بمناسبت شب یلدا تقدیمتان


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , یلدا

تاريخ : سه شنبه سی ام آذر ۱۳۹۵ | 8:40 | نویسنده : طیبه غلامی |

محرم تسلیت...

واژه های تشنه در بیابان روح من خیمه زده اند

اشکی از فراق در چشم هایم تبخیر می شود

  در ظهر شعرهایم عطش شهید می پیچد و تجلی گاه روح زخم خورده ام می گردد

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

یا حسین(ع) تو از کربلا آغاز نشدی و عاشورا روز ولادت تو نبود. تو در کربلا خاتمه نیافتی و عاشورا روز پایان زندگیت نبود. تو نه مثل همه‌ای و کربلایت نه مثل همه‌ی زمین‌ها و عاشورایت نه مثل همه‌ی روزها که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله».

خدا خواست تا تو صدای او باشی و حنجره‌ات حنجره‌ای که او در آن همیشه جاری است. خدا خواست تا خود را در یک جلوه به انسان نشان دهد و تو را نشان داد و کربلایت را و عاشورایت را.خدا خواست تا تو از آدم تا خاتم و از علی(ع) تا مهدی(عج) تا آخرالزمان و تا قیامت حضور داشته ‌باشی و مگر نه این‌که ذکر نامت فرشتگان را هنگام خلقت محزون کرد و اشک آدم را درآورد و نوح را اندوهگین نمود و کشتی نجاتش شد و دست بر سرِ همه‌ی انبیاء کشید تا واسطه‌‌ای برای تقرب به محبوب باشد.

مگر پیامبر پیش از تولد تو را نستود و هنگام ولادت جان به قربانت نکرد و سوگوار و مرثیه‌خوان تو نشد؟

چه زیباست حکایت تو و پیامبر آن‌گاه که می‌آمد و تو را در آغوش می‌گرفت و بوسه بارانت می کرد و می‌گریست، پیشانی‌ات را می‌بوسید و گریه می‌کرد، لب و دهانت را می‌بوسید و گریه می‌گرد، گودی گردنت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و پیراهنت را می‌گشود و روی دلت را می‌بوسید و گریه می‌کرد و می‌فرمود: جای شمشیرها را می‌بوسم.

یا حسین(ع) تو در کربلا پایان نیافتی، کربلا آغاز انتشار تو بود.کبوتران، بال از خون تو رنگین کردند و هم قسم شدند تا پیام تو را به چهار سوی جهان برسانند. از این است که تو پس از قرن‌ها هنوز زنده‌ای و هر روز بر عاشقان و شیفتگانت افزوده‌تر می‌شود.

وهنوز و همیشه قلب‌های صاف و زلال در تسخیر نام زیبا و سحرآمیز تواند و چشم‌های پاک و مصفا اشک‌ریز مصیبت‌هایت.

یا حسین(ع)،تو در کربلا تمام نشدی، خدا نخواست که تمام شوی و خدا آن‌چه را بخواهد خواهد شد.تو و کربلایت زیباترین و چشم‌نوازترین تابلوی تاریخ هستید و چه زیبا خواهرت زینب، راوی این تابلوی خدایی شد و فرمود: «مارأیت الّا جمیلا» من در کربلا جز زیبایی ندیدم. درست مثل تو که درهنگامه‌ی پرپرشدن اصغر برروی دستانت خون گلویش رابه آسمان پرتاب کردی وسرودی: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ »چقدرآسان است آنچه برمن می گذرد وقتی پیش چشم خداست.

خدایا قطره ای ازاین نگاه زیبا و زیبانگررا به ماببخش تا دربرابرمشکلات ومصیبت ها برای کسب رضایت توصبور باشیم وشکرگزار...



حنجره ام را باد می برد تا کنار قتلگاه، صدایم لال می شود.
بوی اشک زینب علیهاالسلام از کدام سمت می وزد که
خاک ضجه می زند شبیه کودک یتیم؟


صدایم همنشین سرافرازترین گودال تاریخ می شود.
چشم هایم سیاه می شوند؛ سیاه تر از تمام ابرهای پرباران
.

باران می شوم بی اختیار. نام محرم که می آید
بوی عشق را حس می کنم.

باران می شوم تا با تمام سنگ ها گریه کنم و ذکر بگویم.
با ماهی ها مرثیه می خوانم و اشک می ریزم
.

چشم هایم را پیراهن باد می کنم تا تمام جهان را بگریم.
اما هیچ گاه دلتنگی ام تمام نمی شود. محرم است.

باران می شوم تا...حنجره ام را باد می برد تا کنار قتلگاه، صدایم لال می شود.
بوی اشک زینب علیهاالسلام از کدام سمت می وزد که
خاک ضجه می زند شبیه کودک یتیم؟


صدایم همنشین سرافرازترین گودال تاریخ می شود.
چشم هایم سیاه می شوند؛ سیاه تر از تمام ابرهای پرباران.

باران می شوم بی اختیار. نام محرم که می آید
بوی عشق را حس می کنم.




از صد نفر عزاداران حسيني هر صد نفر مي دونند روز عاشورا دهم ماه محرم هر سال قمريه

 احتمالاً  80 نفرشونم بدونن واقعه عاشورا در سال 61 هجري قمري اتفاق افتاده

 اما فكر مي كنيد چند نفرشون بدونن واقعه عاشورا در چه روزي از تاريخ شمسي رخ داده؟

 واقعه عاشورا در روز 21 مهر ماه سال 59 هجري شمسي اتفاق افتاده

شما چی می دونستین؟!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , محرم

ادامه مطلب
تاريخ : دوشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۵ | 8:24 | نویسنده : طیبه غلامی |

من کنت مولاه فهذا علی مولاه...

تمام ستاره های آسمان، به شب نشینی چشمان خورشید آمدند.
دست های وحی، بالا می رفت و دست های خورشید را بالاتر می برد.
هزاران باور، می دیدند و تبریک می گفتند.

«اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک
التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه».

غدیر فریاد می کشید و دهان های تعجب، خشک شده بود.
غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.
غدیر فریاد می کشید و رسول،طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود.


«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه
و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».

جدیدترین مطالب در کانال تلگرامی باران

bsran2@


موضوعات مرتبط: مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , عید غدیر

تاريخ : سه شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۵ | 7:3 | نویسنده : طیبه غلامی |

روز شعر و ادب پارسی گرامی باد...

٢٧شهریور روز بزرگداشت استاد محمد حسين شهريار؛

روز شعر و ادب فارسی گرامی باد

شهریار عشق بودن کار هر بی مایه نیست

اهل دل خواهد که اینجا گوهر افشانی کند

آنکه گوید با دل و جان «لا فتی الی علی»

آری آری می تواند عشق ربانی کند

در هنرمندی مثالش کس نباشد تا ابد

بلبل دیوانه باید این غزل خوانی کند

مشق اهل دل نمودن کار مردان دل است

آئینه گر پاک گردد نور عرفانی کند

 

( داستان ترسای شهریار را در ادامه مطلب بخوانيد)

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

جدیدترین مطالب در کانال تلگرامی باران

bsran2@


موضوعات مرتبط: شعر ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , روز شعر و ادب پارسی , شهریار

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۵ | 8:51 | نویسنده : طیبه غلامی |

ابراهیم (ع)در آزمایشی بزرگ...

خدایا! تو قصدنداشتی اسماعیل قربانی شود؛
بلکه او را بهانه کردی تا ابراهیم را به خود نزدیک تر کنی.

تو می خواستی ابراهیم، همه تعلقات خویش را قربانی کند تا خلیل اللّه شود.

و ابراهیم علیه السلام ، خود را از هر چه غیر تو، جدا کرد تا به تو بپیوندد.

ای خدای ابراهیم!
من هم قربانی آورده ام؛ می خواهم تمام بدی هایم را قربانی کنم.

هوی و هوس، توان عروج را از من ربوده است
می خواهم هوی و هوس را ذبح کنم و با بال های ایمانم به سوی تو پرواز کنم.

می خواهم از مرداب گمراهی به درآیم تا در دریای بی کران
محبتت، غرق شوم... تو را به خودت سوگند مرا دریاب و بپذیر!

قدم برمی دارد...آسمان می لرزد...

خورشید چشم هایش را می بندد و زمین در لرزشی پنهان آرام تر به دور خویش می گردد

قدم برمی دارد،پرنده ها از امتداد گام هایش پرواز می کنندو عشق مثل قاصدکی بی خبر

روی شانه اش می نشیندقدم برمی دارد و در تمام ثانیه های پیش رو باران می بارد ...

سخت است دل کندن ...سخت است ندیدن....سخت است نبودن...

اما خدا خواسته است و او از شوق رضایت پروردگار تنها پسرش را به قربانگاه می برد

قدم برمی دارد ،ستاره ها به زمین می آیند و ماه پیشانی بلندش را سجده می کند...

قدم برمی دارد چشم هایش را به روبه رو می دوزد به زلال توکل...به افق اخلاص

ابراهیم(ع)می رود تا در مسلخ عشق پسرش اسماعیل را به اذن خدا قربانی کند

می رود تا رها شود از تعلقات زمین،تابرسد به آسمان،برسد به ملکوت خدا

می رود تا بندهای نیاز را بگسلد تا به بی نیازی پروردگارش متصل شود

تا عشق برای همیشه سبز باشد و بندگی تا ابد شکوفه بار....

http://zangensha.ir/

پانوشت:

آن روز سعی من ،از صفا تا مروه نبود از چشمان خیس مادرم بود تا دل دردمند پدر

حجرالاسود بوسه گاه من نبود دستان تبدار پدرم بود

رمی جمر می کردم آرزوهایم را در گردش هفت سنگ روزگار

قربان ! قربانی نمی خواست آن هم بهترینم را .... 

اشکهایم را، تبرک کردم به جای آن آب زمزم گوارابا گلبوسه ای بر چهره ی نورانی اش

در وداعی همیشگی

پدرم را در روز عید قربان به خاک سپردند خاکی که هفت سال است او را تنگ در آغوش گرفته ...

و این عید تجدید خاطره ای است از آن  وداع همیشگی

Rendered Image 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , عید قربان

تاريخ : دوشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۵ | 6:47 | نویسنده : طیبه غلامی |

السلام ای حضرت سلطان عشق یا علی موسی الرضا(ع)

 

این روز هااحساس می کنم آسمانی درقلبم ترسیم شده آسمانی به وسعت عشق

احساس می کنم چشمهایم پرازکبوتراست ودستانم برای نوازش تمام آهوان زیباجادارند.

احساس می کنم موج ها،حسرت یک لحظه در آغوش کشیدن صحن هایی را دارند

که ردپایی از عشق دارند  ...صحن هایی که بوی شوق می دهند و عرفان

این روزها احساس می کنم رازی بین من و خدایم وجود دارد،

رازی که شب ها را می شکافد تا در سکوت بی نهایتش صدای خدا را از درونم بشنوم

و فرصتی کوتاه برای خانه تکانی دلم داشته باشم

احساس می کنم خداوند مرا با تمام شکستگی هایم دوباره جمع می کند

و مثل کوزه ای شکسته،تکه تکه چسب می زند!

 احساس می کنم خدای من مستقیم در چشم های خسته ام نگاه می کند

و شانه های بید شده ام را محکم نگه می دارد.

گاهی خدا بارانی می شود و آنقدر می بارد تا دوباره پاک شوم برای روزی بعد...

شب ها هدیه ایست که از همان جا گرفته ام از همان بارگاه ملکوتی...

همان جا که آغاز راز و قصه ی من شد با خدا!

آنجا که کبوتران با آشیان خود به من آموختند چرا آنجا هستند!

آشیانی که اگر بدانی چقدر آشناست دیگر نه احساس دوری می کنی

و نه احساس غریبگی در غربت...

من از دلدادگی کبوتران فهمیدم چیزی هست که  نمی دانم!

و امروز احساس می کنم رازی که ازحرم یاربرای همیشه ام مانده،همین است...

رازی که می گوید جایی هست برای بازگشت...

جایی که دستان تو رنگ  آسمان می گیرد،آسمانی که خورشیدش قلب زمین است.

خورشیدی در سرزمین تــ ـوس که هر روز می تابد،می تابد و خدا با او هدایت می کند.

جایی که می توانی پرواز کنی و احساس کنی هستی...

هستی و کسی هست که دوستت دارد،جایی که براستی که باید گفت:

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

اینجا برای عشق شروعی مجدد است

طلوع زیبای شمس الشموس

امام رضا(ع)

از مشرق کرامت و رأفت مبارک  
 

موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: مذهبی , امام رضا

تاريخ : شنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۵ | 18:55 | نویسنده : طیبه غلامی |

پاداش صبر و شکیبایی

«أللّهُمَّ أهْلَ الکِبریآء وَالعَظَمَة وأهلَ الجُودِ وَالجَبَروتِ وَأهلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَة...»

تقدیم به تمام عاشقانی که به شوق لبخند رضایت معشوق

یک ماه عاشقانه شکیبایی کردند

و با اختیار و اشتیاق سر تسلیم به حکم معبود خویش فرود آوردند

 

بهار بندگی را به باده نوشی آمده ام و به شکرانه ات جان خواهم افشاند.

ای عشق، ای بهار، ای نور، لبیک!

لبیک، ای صدای اللّه اکبر گلدسته ها!

لبیک، ای شور نهفته در قلب این همه عاشق!

لبیک ای خدای رمضان، ای خدای فطر!

رمضان آمده بود تا از عشق های جاری در کوچه پس کوچه ها بگوید

که دلتنگی یتیمان  را می شوید و غفلت روزمرگی مردمان را.

رمضان آمده بود تا میزبان را به مهمانی خدا ببرد؛

آمده بود تا جاری کند نمازمان را در کوچه های نیاز.

اینک بوی وداع می آید.

http://zangensha.ir/

سلام مسافر، خوش آمدی!
کوله بارت را بر زمین بگذار! پر است از ستاره های اجابتی که نیمه شب ها از آسمان زلال نیایش می چیدی.صفای قدمت؛ بوی باغستان های فرادست را می دهد.
لب باز کن تا هوا را معطر کنی از شمیم میخک ها. چیزی بگو تا عشق از شمیم نفست جان بگیرد.
از راه آمده ای. یک ماه تمام، همسایه دیوار به دیوار خدا بودی.
یک ماه تمام، سر بر شانه های ملکوت، گریستی بندگی ات را. یک ماه تمام، مهمان خدا بودی و خدا میزبان تو.
وقتی به سفر می رفتی، کوچک بودی. خاکی بودی. قطره ای بودی در جست وجوی دریا؛ جاری شدی تا قطره نمانی، تا بزرگ شوی، تا آسمان باشی. یک ماه تمام تن سپردی به نور؛ به زلال جاری بخشش، به خنکای فواره های «استغفار».
یک ماه تمام، به دنبال خودت گشتی تا او را بیابی. تا لایق شوی؛ لایق تحیت خدا؛ «سَلامٌ قَوْلاّ مِنْ رَبِّ الرَّحیِمِ».
امروز، روز توست. زیر سایبان رحمت خدا بایست. خنکای مهربانی و رحمت را نفس بکش! نام تو را بر پیشانی آسمان حک کرده اند.

فرشتگان، رستگاری ات را شادباش می گویند؛ رحمت از این لبریزتر؟!
امروز عید توست و عید هم سفرانت؛ عید مسافران بهشت که از جاده رمضان، به سرمنزل «عید فطر» رسیده اند.

عیـــ ـــد سعید فطـــــ ــــر ، عیــــــــ ــد آسودگی از آتـــش غفلت

و رهـــ ـــــا شــدن از زنجیر نفس ،

بر میهمانان حضرت حــــــق مبــــــــــ ــــــارک بـــــــ ـــــاد.



موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , عید فطر

تاريخ : چهارشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۵ | 8:21 | نویسنده : طیبه غلامی |

تشنه ی یک جرعه عشق

کارت پستال درخواستی طراحان

برخيز!

بيدار شو!

گوش كن!

صداي بال فرشتگان را مي شنوي؟

نگاه كن!باران نور را ميبيني؟

دلت را به او بسپار و وجودت را غرق تمنا كن!

امشب آسمان به زمين نزديك مي شود و كريمانه،دل هاي كويري را ستاره باران مي كند.

امشب،شب قدر است؛شبي برتر از هزار ماه است،شبي كه برتر از تمام عمر توست

شب تولدي دوباره،شبي كه درهاي آسمان باز مي شود،شب قدر است.

قدرش را بدان؛شايد فردايي نباشد...

پرواز را به خاطر بسپار!دستانت را به فرشتگان بسپار!

تنها با «او» راز و نياز كن و بخواه،هر آنچه خير توست

كريما:در لحظه هاي زيباي دعا،سجاده ام را به سويت مي گشايم و قلبم را مملو از عشقت

مي كنم ،تو را به نام هاي اعظمت قسم مي دهم كه لطف و كرمت را از من دريغ ننمايي.




لاالهالاانت سبحانک انی کنت من الضالمین

::::التماس دعا::::  


http://khamenei313.persiangig.com/image/mazhabi/22.gifتشنه ی یک جرعــــــه عشــــــ ــــقhttp://khamenei313.persiangig.com/image/mazhabi/22.gif

بغض را مي شناسم و نمي شناسم.

عدالت را با حضور تو باور مي كنم و نمي كنم.

جوشش اشك را در ظلمي كه بر بي پناهان رفت در چشم تو باور مي كنم و نمي كنم.

باور از اين رو كه مردي و مردانگي با تو تفسير يافت و ناباوري از آن رو كه چنان بي بديل بودي

و بي بديل ماندي كه عدالت در نبود تو به سوگ نشست و هنوز نيز!

اي همه نيكي!اي همه برازندگي!اي آن كه گستره ي حضورت را جهان تاب نياورد و جهانيان...

اي آنكه خاطرت را ستمي بر موري آزرده مي كرد و صلابتت كوه را به كرنش وا مي داشت.سلام!

من زخمي رنج هاي بي شمار،با اشك سلامت مي گويم و مي دانم كه همواره تنها تو را صدا توانم زد.

يا علي!خداي تو در آن محراب عشق،كدامين عروج و اوج را در مقابل چشمان خسته و منتظر تو گشود

كه زخم شمشير آب داده به زهر كينه،تو را به رهايي راهبر شد؟

يا علي!اي كه يادت شفا و سرچشمه ي رجاست.

چه بگويم كه حضورت در پهنه ي هستي حجتي بر مسلماني است!

چه بگويم كه اگر فرياد دردمندان تو،براي هميشه تاريخ،اين گنبد دنيا را به حلاوت خويش ميهمان

نمي كرد،چه آسوده مي شد پا بر سر هر چه مردي و مردمي است نهاد

و دل را به ملعبه ي بي شمار بست،آن گونه كه بستند و هنوز هم...

يا علي!ما به نان و آبي خرسنديم اگر بدانيم تو آن را به تساوي تقسيم مي كني.

ما كرامت را دوست مي داريم نه وجاهت و شهرت را.ما كريمانه زيستن را از تو آموختيم و قناعت را...

يا مرتضي!

اي تن داده به رضاي خدا!اي آن كه هستي به نامت مي بالد ما را درياب كه فريادمان در گلو

شكسته است و پايمان از رفتار باز مانده است.ما را درياب كه سخت درمانده ايم!

يا علي!

برخيز و ندا در ده...ما اينك مي دانيم رحمت تو چه طعمي و حلاوتي دارد

و دست نازنين تو،چگونه اشك تب آلود ما را از گونه هايمان خواهد سترد.

يا علي!ما تاوان تنها گذاشتن تو را با قرن ها تنهايي و حقارت و بي كسي پرداختيم...

بيا كه تشنه ايم،تشنه ي يك جرعه از جامي كه تو در كام زخم آلودمان خواهي ريخت

يا علي!

ما و فرزندان ما تشنه اند...جرعه اي عشق.

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: مذهبی , ادبی , قدر , امام علی

تاريخ : یکشنبه ششم تیر ۱۳۹۵ | 4:3 | نویسنده : طیبه غلامی |

سلام ماه خدا


خدایا ! فرصت های ماه رجب را آسان از دست دادم
دل بستم به ماه شعبان ، به این امید که ره توشه ای جمع کنم
برای ورود به ماه رمضان .
..


فرصت های طلایی ماه شعبان نیز به سرعت برق و باد گذشت
ومن ماندم و کشکولی پر از هیچ
تهی از هرگونه گنج بندگی


و اینک چشم دوخته ام به ماه رمضان
به روزها و شبهای نورانیش
به دعا و مناجاتهای عرفانیش
به احیاء شبهای قدرش ...
 
نمیدانم چقدر زنده ام
نمیدانم چقدر فرصت دارم
نمیدانم چقدر توفیق استفاده از این فرصت ها را دارم

اما تو ای مهربان بنده نواز
اگر این رمضان را پایان فرصت های من قرار دادی
یاریم کن تا قدر بدانم ، یاریم کن تا بندگی کنم
یاریم کن عاشق بمانم و عاشق بمیرم
 
ملتمسانه از تو میخواهم این دستهای خالی را
که به سوی آسمان رحمتت بلند شده
تا از شاخسار درخت سبز دعا
سیب سرخ استجابت بچیند
خالی برنگردانی
 


ای اهل زمین! ماه خدا فرا  می رسد.
همه برمی خیزند و پیراهن ها را از سکوت یک ساله می تکانند.
سجاده ها را از سر می گیرند...
قرآن ها، از نو متولد می شوند.
سفره ها رنگ دیگر می گیرند؛
رنگ بزم خداوندی؛ رنگ تبرک بی دریغ، رنگ مائده های آسمانی.
دل های وضو گرفته، نفس زنان، به درگاه رحمت می آیند:
خداوندا! تمام معبرها را در انتظار رسیدن رمضانِ تو،
آب و جارو کرده ایم.
شاهد باش که با آغوش شوق، در به رویش می گشاییم؛
پس سفره های دست هایمان را خالی نگذار.
دری را گشوده اند به وسعت دامنه اجابت!

با حلول رمضان، شیرینی سحرهای مناجات، رنگ می گیرد
و محبت و قرب، در دل های خشکیده بشر جوانه می زند.


باید برای دقیقه های سبز این ماه، نوروزی ترین تبریک ها را فرستاد.
در سرزمین خرم رمضان، هر چه هست، طراوت
و نشاط است؛ اگر حکمت ها را دریابیم.


اگر بهره های معنوی امساک را بدانیم، چشم های ما تا
رمضان دیگر، زیبا می بینند و دهان های ما، کلمات
خشک دنیا را به کار نمی برند.


آسمان، چقدر بر این یاس های نیایش غبطه می خورد.
رمضان، فرصتی است تا دل با گل صمیمی تر باشد.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , رمضان

تاريخ : دوشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۵ | 8:38 | نویسنده : طیبه غلامی |

یا اباصالح ادرکنی....

شهر كه چراغاني مي شود،طاق نصرتها كه سقف آسمان را برايم كوتاه تر مي كند،سيني شربت كه ناگهان جلوي پايم سبز مي شود،تازه يادم مي افتد كه تو نيستي...يادم مي افتد كه پشت تبسم چشم هايم،باران غريبي آماده ي فرو ريختن كمين كرده واين  نگاه پر از نگراني آسماني،سال هاست به اين جاده اي كه گويا نهايتي نداردخيره مانده است.دوباره دلم پر از گلايه هاي بغض آلود مي شود،وقتي مي دانم تو مي آيي و ميان این كوچه ها كه به نام تو آذين بندي شده اند،قدم مي زني وباز چشم هاي كم نور از گناه مرا فخر ديدن تو نصيب نمي گردد،آن باران غريب بيشتر غريبي مي كند...

ديشب دوباره دل را هواي اين شكوه هاي قديمي به سر زده بود كه ياد بي«ندبه»گي هاي جمعه هاي دنيا زده ام افتادم و ياد بي «عهد»ي اين صبح هاي زميني خواب آلود.

حرف يك روز و دو روز نيست،حرف عمري است كه بي تو گذشت و تو هنوز نيامده اي!و تمام اين عمرچه بي صفا و چه بي خورشيد گذشته است،در سايه و سردي غفلت...

چه جمعه ها كه بي انتظار آمدنت گذشت و دلمان آنقدر شلوغ دنيا بود كه اصلا هواي تو نكرد و عصر كه شد گلايه كرديم از دلگيري غروب هاي جمعه و به خود نياورديم كه تونيامده اي كه دلگير است و گرنه با تو كه دلگيري معنايي ندارد.چه بد دردي است،اين خودفراموشي هاي مسري معاصر كه در مسير روزمرگي ها،به عادتهايمان سخت دل سپرده ايم!!

اين سياه مشق هاي دلتنگي پيش مي رود و با عطر نام تو سبز مي شود و من،دراين طراوت هميشه بهاري ياد تو،نمي خواهم پي اين گلايه ها را بگيرم.اصلا چه جاي گلايه؟!همه چيز به اين دل زميني من برمي گردد كه سرگرم ايستگاه هاي رنگارنگ جغرافياي پر ازسرگرمي زمين،در راه مانده و رسيدن را از خاطر برده است.

همه چيز به همين حضور زميني من بر مي گردد كه هر نيمه ي شعبان كوچه ها را آذين بندي جشن حضور تو می كنم و هيچ گرد و غباري از دل دنيايي خويش نمي زدايم.براي همين است كه تو منتظرتر ازمني!منتظر رسيدن دل توبه كرده ي من.و در اين انتظار،براي هر پي دنيا دويدنم غمگين مي شوي  و به هر خدايي شدنم متبسم.و خوب مي دانم براي بازگشتم دعا مي كني.و دل بستن به استجابت،همين دعاي توست.

مولاي ندبه هاي باران خورده ي من!

تويي كه اين دل گناه آلود را از ورطه ي نااميدي مي رهاني...كه قنوت هاي من گر چه از آمدنت سرشارند،اما بار سنگين گناه نمي گذارد به آسمان برسند،كمكم كن ...

مي خواهم كوله بارم را،گرچه پر از توبه هاي ترك خورده است،بردارم .وسوسه هاي شيطان را بي اعتناي پاسخي،رها كنم.دست رد بر سينه ي هوس بكوبم و راه بيفتم...مي خواهم دلم را براي حضور تو خلوت كنم و راه بيفتم در امتداد جاده اي كه مي دانم در انتهايش تو به انتظار من نشسته اي...

كسي چه مي داند،شايد اين نيمه ي شعبان جشن تولد دوباره ی من باشد...!!!

مقدمت بر قلوب همه منتظران مبارک باد 

کلیپ انتظار تقدیمتان

دانلود امتحان املای نوبت دوم خرداد 95

پایه هفتم،پایه  هشتم،پایه نهم

دانلود امتحان انشای نوبت دوم خرداد 95

پایه هفتم،پایه هشتم،هماهنگ پایه نهم صبح،پایه نهم عصر


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: مذهبی , نیمه شعبان , امام زمان

تاريخ : شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ | 10:0 | نویسنده : طیبه غلامی |

اعیاد شعبانیه مبارک


سلام ماه شعبان ،
سلام بر مواليد بي نظير تو ،سلام بر مهدي ،
سلام بر حسين ،سلام بر زينت عبادت کنندگان و سلام بر عباس .


کليد غفران ماه رمضان تويي ، و پله کان عروج در مهماني الهي .
سلام بر اسرار تو که سر الاسرار عالم است .
 
بالهاي مهربانيت را براي من بگشا ،
بگذار زير پرو بال تو آرام بگيرم ، ماه شعبان !

اينجا سرد است ، تاريک است ، و من از تارکي مي ترسم ،
ماه شعبان ، بتاب ، بتاب بر يخهاي زمستانيمان

ماه شعبان ! اينجا کوير است ، تشنه ايم ، تشنه خدا ، پس ببار ،
ببار به زمينهاي خشک ساليمان ، ما را براي شب قدري بهتر ،
مهماني زيباتر ، آماده تر کن !


چه زيباست مهماني الهي ، بعضي از اول رجب مهمانند ،
برخي با تو آغاز کرده اند ، و برخي با رمضان ،
خوشا به حال آناني که سه ماه مهمان خدايند .


عيد فطر براي رمضانيان زيباست ،
براي شعبانيان زيباتر و براي رجبيون وصف ناشدني !


رجب که از دستمان رفت ،تو برايمان نور افشاني کن
خوش آمدي ، سلام ماه شعبان .

از بلندترین قلّه ­های شعبان می ­وزی و در دشت محرم، به خیمه ی لحظه هایمان وارد می شوی تا دانه دانه با اشک شوق، در جهانی به وسعت کربلا، شقایق سرخ تو را برویانیم.

ای هوای عشق ، ای حسین!
هزار بوسه باد بر قنداقه ­ای که حنجره­ ات را پروراند تا هنگام پرواز،زیباترین غزل را بسرایی.
میلاد تو، آغاز پرنده شدن دل­های هوایی ماست در آسمان تو، یا حسین...

یا اباالفضل العباس!آبها کوزه به کوزه در انتظارت بودند ،چشمه ها چشم انتظارآمدنت...رودخانه ها در جستجوی دستانت و تشنگی مشک در مشک تو را می خواند

تو آمدی و چشم باز نکرده ،دنیا حیران مردانگی ات شد،علی(ع)اشک ریزان بوسه بر سخاوت دستانت زد و ام البنین تمام عشق را پیشکش حسین فاطمه کرد

علمدار حسین!خجسته باد آمدنت که علم عاشورا جز بر شانه های ستبر تو نمی توانست آرام بگیرد

می آیی از آبی ترین کرانه های نور تا سخاوت دریایی تو عرصه ای باشد برای طلوع نگاهت در تیرگی زمین!

یا سید الساجدین!ای باغبان نور!با خنده های غنچه به میهمانی آمدی تا زمین از نفس گرمت،از عبادت های زیبایت در دل شب ،از عطر سجاده ات به خود ببالد ،میلادت خجسته باد

میلاد با سعادت سلطان عشق حضرت سید الشهدا (ع)،

امیر عشق حضرت عباس بن علی(ع)

و پور عشق حضرت سیدالساجدین

بر تمام محبان اهل بیت مبارکباد...


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: مذهبی , شعبان

تاريخ : سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 20:32 | نویسنده : طیبه غلامی |

مبعث فرخنده آخرين فرستاده خدا تهنیت باد


مبعث فرخنده آخرين فرستاده خدا ، حبيب قلوب العالمين
طيب نفوس المومنين ، اشرف الانبياء و المرسلين ،

فخر عالم امکان ، محمد مصطفي صلوات الله عليه
واله بر مسلمانان سراسر گيتي مبارک باد


موضوعات مرتبط: مناسبت ها
برچسب‌ها: مذهبی , عید مبعث

تاريخ : پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 7:24 | نویسنده : طیبه غلامی |

بهترین معلم همانست که نگاهش بین ذهن و دل دانش آموز طواف میکند!

http://s3.picofile.com/file/7368736876/tarahaan_ordibehsht_zang_ensha.gif

من یک معلم هستم، همان آشنای دلهای شما...

مدرسه برایم بهشت روی زمین است و کلاس اعلی ترین درجه ی خلوص و صلابت و جلال...

وقتی شاگردان همه به قد ایستاده،قداست صلوات را عطر آغاز آموختن می کنند،انگار سوار بر بال فرشتگان،در بی نهایت خوبی پرواز می کنم.

در قاب نگاه معصوم گل های کلاسم که تابلو می شوم انگار وجودم از دنیا بی بهره می ماند ،از خویش تهی می شوم و برای خوب ترین خوب ها آستین تعلیم برمی کشم.

عطر کلاس درس که فضای بوستان کلاس را آبستن می کند باید چون غواصی هنرمند در بحر اندیشه های چندین اقیانوس تفحص آغازم و قله های اندیشه ی فرزندانم را فتح نمایم و بر قله ی فکر شان بیرق تعلیم نصب کنم.

چه شیرین است هم آغوش آمال و آرزوهای دانش آموزان شدن و همگام با آنها برای ساختن فرداهای بهتر سوختن.

خدایا!چه سعادتی ازین برتر که من معلم هستم و معلمی افتخار من است!

عشق من سوختن است و هنرم ساختن و من هنر عشق را صدفم...

حقوقم را نه در صندوق های بانک که در گلخند رضایت دانش آموزانم در جستجویم و پاسخ رنج هایم را نه در برگ برگ تشویق و تقدیر که در کشش نگاه مهر شاگردانم می جویم.

صبررا تجربه ی راه دارم و ایمان را توشه،بذر باور را در دل کاشته ام و یقین را در سینه حبس و افتخار می کنم که معلم هستم...

http://s3.picofile.com/file/7368736983/tarahaan_ordibehsht_zang_ensha_1_.gif

این کلیپ هدیه زنگ انشا به تمام همکاران عزیزم

لطفا انشای دانش آموزان را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، انشاء دانش آموزان ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , روز معلم

ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 15:10 | نویسنده : طیبه غلامی |

پدر آسمانی من روزت مبارک


و دیوار کعبه از هم شکافت...

در آن زمان که زمین اسیر تیرگی جهل و نادانی بود و آسمان غبار آلود ظلم و بیداد ؛در آن زمان که هنوز منادی«اقرأ باسم ربٌکــ»سر نداده بود و هنوز سپیده ی اسلام از مشرق سرنزده بود ؛در آن زمان که مردم جفاپیشه ،خدایان سنگی را پرستش می کردند و دخترکان بی گناهشان را زنده در گور می کردند؛«فاطمه بنت اسد»با قدٌی خمیده و دردی در پهلو به حریم امن کعبه پناه برد ،دست به دیوار سنگی و مطهرش گرفت و لبهایش به ترنم دعا باز شد...

کسی هرگز نفهمید در آن لحظات سبز و روحانی ،میان او و خالقش چه گذشت!که ناگهان دیوار کعبه شکافت و فاطمه بی درنگ قدم به درون کعبه نهاد ،نفس ها در سینه حبس شده بود،مردمان نگران و حیرت زده گرداگرد کعبه حلقه زدند تا راهی برای نجات بنت اسد بیابند اما دریغ از کوچک ترین روزنه و شکافی حتی در کعبه نیز باز نشد!...

زمین و زمان در چرخش مداوم و مکرر خود با واقعه ای شگفت روبه رو شده بود ؛واقعه ای که تا آن روز نظیر آن را به خود ندیده بود و بعد از آن نیز ندید...

«تولد مبارک ترین مولود هستی در مقدٌس ترین مکان دنیا»

«حقیقت مسلٌمی»که با آمدنش حق از پرده ی تاریکی و جهالت به در آمد و از باطل جدا شد،مردی از نسل طوفان؛مردی سراسر نور و رحمت...

مردی که چشمان اشکبار یتیمان در درخشش مهربان نگاه آسمانی او آرام می گرفت و خستگی بازوان ناتوان پیرمردان در پناه شانه های استوارش فراموش می شد.

مولودی که هستی برای آمدنش لحظه شماری می کرد و زمین و زمان بدون او معنایی نداشت

مردی که باید می آمد تا انیس و مونس شبهای تار پیامبر شود؛در «لیلة المبیتــ» سپر بلای او گردد ؛در فتح مکه پا بر شانه های آسمانی پیامبر بگذارد و بت ها را سرنگون نماید ؛درد و رنج و نامردی مردمان بی وفا را لقمه لقمه فرودهد و استخوان در گلو و خار در چشم روزگار بگذارند،25 سال سکوت و خاموشی،خلافت را که حق مسلٌمش بود در چنگال غاصبان ببیند و غصه هایش را در تیرگی شب ها در دل چاه بریزد

فاطمه اش را در بین در و دیوار ببیند و با دستی بسته میان کوچه های خاکی مدینه کشیده شود و در «لیلة القدر» در محراب خانه ی خدا«فزت و ربٌ الکعبه »را سر دهد...

اینک دیوار کعبه پس از سه روز اضطراب و انتظاری غریب از هم باز می شود و فاطمه با چهره ای غرق نور و تبسٌمی شیرین بر لب در حالی که نوزادی سپیدپوش معطٌر را در آغوش کشیده بود ،در قاب دیدگان حیرت زدگان نشست.

چشم ها به نوزادی زیبا خیره شده بود ،نوزادی که قرار بود جان پناه همه ی خستگان و عاشقان و ساقی کوثر باشد

و علی(ع)قدم به جهان هستی گذاشت....

و چه فرخنده روزی بود آن روز....

 

کارت پستال درخواستی طراحان

تقدیم به پدرهایی که جسمشون پیش مانیست

اما دلشون تا ابد باماست

در روز پدر ، هدیه من به تو ای عزیز خفته در خاک

صدفی است پر از مروارید غلطان اشک

که عاشقانه غبار سنگ مزارت را می شویند

شرمنده ام از این تهی دستی

 

کاش بودی پدر جان...

دست های زحمتکشت به من امید می بخشید و در نگاهت،شفافیت را می دیدم

کاش بودی...که شب هنگام، وقت آمدنت چشمانم را زیر پایت می گذاشتم

و گُلی از مهربانی ها را تقدیمت می کردم

سنگ صبورمن، پدرم!

می خواهم فریاد بزنم تا کوهها بشنوند هان مغرور نباشید استوارتر از شما نیز کسی بود

تا دریا بشنود که مگویید زیبایم، زیبایم...زیباتر صورت چروکین پدرم بود

می خواهم درختان بشنوند،مگر شما تنها سبزید

گام های پدرم سبزه های بسیار به دنبال داشت

کاش صدایم بلندتر از زمان بود...!کاش آوایم را آسمان می شنید...! تا احساس بزرگی نکند.

کاش ستاره ها می دیدند...ستاره ای به نام برق محبت،در چشمانت موج می زد

و ای کاش ...بودی پدر...

Rendered Image  

خجستــه میـلاد فــرخنـده مـولـود کعبــه، قـرآن ناطـق ،

و گرامیداشت مقام والای پدر بر همه ی پدران سرزمینم مبارک باد

کارت تبریک روز پدر

 این کلیپ هدیه به روح پدرم و همه پدران آسمانی

نوشته های دانش آموزان در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , روز پدر

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 9:44 | نویسنده : طیبه غلامی |

سعدی،هدیه ی ایرانیان به جهان....

کارت پستال درخواستی طراحان

سعدی هدیه ی گران بهای ایرانیان به مردمان جهان است؛ سخن «سهلِ ممتنع» اش ، تو را به یاد یک باغستان بزرگ و تودرتو با میوه های شیرین می اندازد؛که دیوار ساده و کوتاهی داردو تو ازهرطرف که اراده کنی، می توانی به اندرونی باغ بگرایی. اما چون پا به درون بوستان و گلستانـــــش بنهی،یا در کوچـه باغ های عشــق و غزلش بخرامی ، نمی دانی از کدام ســــمت به درآیـی.

زبـان فاخر؛اما قابل دسترس، جذبه ی بدیع و کهنه ناشدنی واژه ها وکشش اخــــــلاقی و عاشقانه ی کلامش چنـان سرمستت می کند که بی اختیار،فریاد جل الخالق سرمیـدهی!

درانبوه بهــت آور سبزه زارغزل هایش،بی آنکه از«شوریدگی ات»کنکاشی بکند،یک سر«شیرینی» نثارت می کند و شگفت زده می شوی که درست در«اول اردیبهشت ماه جلالی»، بهار را بی آن که ازتکراری ملال آور آزارت دهد،درقاب هجاهای فاخر،تقدیمت می کند؛ آن هم بهاری که هيچ خزانی به خود اجازه نمی دهد دست تطاول به دامن بکشد،و عشوه ها و جلوه هایش را به یغما ببرد ؛همیشه گلستان،همیشه بوستان وهمیشه بهار که :

به چه كار آيدت ز گل طبقی       از گلــــستان من ببر ورقــــي

 گل همين پنج روز و شش باشد       وين گلستان هميشه خوش باشد

و خدا می داند چه رمزی و رازی در اندرونی این درخستان آرمیده است که بی اختیار دامنت رامـی گیری تا از گـلستان بی زوالش دامنی پر گل ، هدیه کنی اصحـاب را!

ازهميـــن روست كه ايرانيان،سخن سعدي را به جهانيان هديه كرده اند. و کیست که نداند جهانیان ، در آیینه ی ترجمه های گوناگونی از سخن فاخر سعدی ،با این مرد سخن دان هم نشینند و کلامش را شهر به شهر هدیه می برند و تشنگی می نشانند.پس بي جهت نيست كه : 

همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدي

سعدی، تمام قوم و قبیله ها، نژادها و رنگ ها را با هم بر سفره ی سخاوت و اندیشه و اندرز و هنرش میهمان می کند و با یک زبان،با همه سخن می گوید، و چنان از عهده ی این میزبانی سخن سرایـی برمی آید که تو احساس می کنی تمـام هنر ، سخاوت ، زیبایی ، شور، شیرینی،عشق،یکرنگی ، سادگی و شکوه «ایرانی بودن» را جرعه جرعه می نوشی و سرشار می شوی از حس زیبای «شرقی بودن».

حالا دلت می خواهد به کانون سعدی پرور فارس و ملت سعدی دان وسعدی ساز پارسی درود بفرستی که در دامان خویش چنین گوهر تابنده ای را پرورانده و به هرانسان شیفته ی هنــــــــر و دانایی در همه جای عالم پیشکش کرده اند و خدا را شاکر باشی و قدرنعمت گزارده باشی تا چون آن گرانمایه گوهر را بر دریای هنر و ادب ایرانی مان زیادتر کناد و نیز باکمال متانت،به بهار،به ویژه اول اردیبهشت ماه جلالی اش سلام کنی و حرمت نهی.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , سعدی

تاريخ : چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ | 9:31 | نویسنده : طیبه غلامی |

عیدتان مبارک...

 
 
بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد.
عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند.

میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند.
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد.


برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های
گشوده، جلوه گری می کند.سفره های سخاوت
و یکرنگی، پهن می شوند.

بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.
عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.

دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند.
تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.

چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.
یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.


«یا مقلب القلوب و الابصار.
یا مدبر اللیل و النهار.
یا محول الحول و الاحوال.
حوّل حالنا الی أحسن الحال».

چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر
نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند


در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.
احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد
و زمستان کوچ می کند.
 
http://s6.picofile.com/file/8243883576/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF_%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B295.gif
 
 
بار خدایا ! فصل را تازه کردی و جهان را
به سرانگشت لطفت به بهار آراستی
دلمان را با یادت ٬ جانمان را با محبت ٬
فکرمانمان را با نیک اندیشی
و ذهنما
ن را با زدودن غبار تلخی ها تازه کن
سرسبز و بهاری باشید

انشای دانش آموزان در ادامه مطلب 

 

موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، انشاء دانش آموزان ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , بهار , عیدنوروز , انشا

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۴ | 6:53 | نویسنده : طیبه غلامی |

ایام فاطمیه تسلیت باد

ایام شهادت دریاست . باران بندبند انگشتان درختان را می شمارد
و از سرشاخه های فروتن بیدهای مجنون فرود می آید
.

روز شهادت کسی است که مادر خورشیدهای دنباله داری است
که تا هنوز تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند .


ای بانوی آب و آیینه!
 
گیاهان از زمین به یاد تو سبز می رویند


و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند
که دستهایی نامهربان بر شانه های فدک زدند


 
هر دری را که می بینم دردی در من جوان میشود
و زخمی کبود در من جوانه میزند .

یافاطمة الزهرا اشفعی لنا فی الجنة


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , مذهبی , فاطمیه

تاريخ : دوشنبه سوم اسفند ۱۳۹۴ | 7:46 | نویسنده : طیبه غلامی |

آنچه خوبان همه دارند...

خجسته باد سبزترین حادثه باغ رسالت که همه گل ها
با حضور آن زیباترین نام، به احترام برمی خیزند
و صلوات می فرستند.



آغوش گرم آمنه، آسمانی ترین صلوات
را به دنیا آورده است

و گل خنده های چشمان
محمد صلی الله علیه و آله ، رودی از
شعف را در لحظه های بشر جاری کرده است


نفس هایت، معجزه مسیح است
و چشمانت، جسارت موسی.

ایوب، فصلی از صبوری تو است؛
آن هنگام که صفحات جاهلیت را ورق می زدی
و استخوان هایت را سرمای آن همه بی خبری، می سوزاند.

نوح بودی؛ وقتی که آخرین کشتی نبوت را بر اقیانوس
سخن چینی ها و بغض ها می راندی؛ بی آنکه بادهای
هرزه کینه و جهل، روح استوارت را بلرزاند.


تو آن آخرین فرستاده ای که تمام رسولان
خداوند، به ستایشت برخاسته اند.

تو آن خاتم عشقی که تا جهان باقی است،
آزادگان زمین، به پابوسی ات می شتابند.


خجسته باد میلاد زیبا مولودی که

با "اِقرَأ بِاسمِ رَبِکَِ" آغاز

وبا "اِنا اَعطَیناکَ الکُوثَر" بیمه

و با "اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینُکُم" جاودانه شد

دانلود کلیپ میلاد رسول مهربانی مبارک

برای دانلود امتحان فارسی نوبت اول پایه هفتم،هشتم و نهم کلیک کنید


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , مذهبی , میلاد پیامبر

تاريخ : دوشنبه هفتم دی ۱۳۹۴ | 8:24 | نویسنده : طیبه غلامی |

یلدایتان فرخنده باد

 یلدا می آید شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.
یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.

یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایما%2��]�22�EF�� �E86 بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند.
مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند.

مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.

یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

کم کم آخرین لحظه های آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.

یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.و چه شکوهی دارد تفالی به دیوان حافظ و خواندنی غزلی زیبا در بلندترین  شب سال...


یلدایتان رویایی،روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!

 این کلیپ بمناسبت شب یلدا تقدیمتان

http://s6.picofile.com/file/8229140592/AKSGIF_IR_shabeh_yald_shabe_yalda_1_.gif

انشای دانش آموزان در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، انشاء دانش آموزان ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , یلدا

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۴ | 6:17 | نویسنده : طیبه غلامی |

در آخرین روزهای صفر،شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گرییم.

یا رسول الله

مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد

اما با تکرار صلـــوات بر تو،

 نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم...

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 ای کریم اهل بیت...افسانه گویان عرب از تو خواهند سرود،

آن هنگام که بادهاى شمالى به سوگوارى تو مى آیند...

پسر فاطمه!

جگر پاره ات قصه گوى افسانه هاى خونین عرب خواهد ماند تا آواز کودکان غم،

در بادیه هاى حجاز باشد و مویه  ی کولیان و آوارگان دشت هاى خشک عراق...

مدینه بى تو عزاخانه اى بیش نیست...

اى برادر حسین! یتیمان، بعد از تو معنى کرامت و سخاوت را نخواهند فهمید

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

یا علی ابن موسی الرٌضا .... فرا خوانده شدی به میعادگاه تاریک انگور...می ‏دانم که به روشنی می ‏شنیدی خنده‏ های مرگ را از لا به‏ لای زهرآلود خوشه‏ ها. جام زهر را که نوشیدی،ناگهان دریچه‏ های شهر، بر نور بسته شد.

حالا سال‏هاست که غربتت در سرهامان نقاره می‏ زند و کبوتران جهان، شکوه صحن و سرایت را به غلغله می ‏آیند. تو به ولایت عشق رفته بودی و آنان بر سفره شوکرانت نشاندند.

نفرین بر آن دست‏ها که به سوزاندن جگرت رضایت دادند و آفتابت را در پس ‏کوچه‏ های ناجوانمرد، به شمشیر کشیدند...

رحلت جانگداز نبی مکرم اسلام ٬خاتم الانبیاء

امام حسن مجتبی(ع) و غریب خراسان،تسلیت باد

التمـــــ ـــــاس دعـــ ـــــــــــــا


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , رحلت پیامبر , امام حسن , امام رضا

تاريخ : پنجشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۴ | 6:49 | نویسنده : طیبه غلامی |

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

تمام ستاره های آسمان، به شب نشینی چشمان خورشید آمدند.
دست های وحی، بالا می رفت و دست های خورشید را بالاتر می برد.
هزاران باور، می دیدند و تبریک می گفتند.

«اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک
التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه».

غدیر فریاد می کشید و دهان های تعجب، خشک شده بود.
غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.
غدیر فریاد می کشید و رسول،طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود.


«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه
و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».

 دانلود پاور پوینت و کلیپ درس اول(آفرینش همه تنبه خداوند دل است) فارسی نهم

دانلود پاور پوینت درس دوم(عجایب صنع حق تعالی)

دانلود کتاب ورق زن فارسی نهم

http://zangensha.ir/


موضوعات مرتبط: پاور پوینت ، مناسبت ها ، ادبیات پایه نهم ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , عید غدیر , مذهبی

تاريخ : جمعه دهم مهر ۱۳۹۴ | 5:57 | نویسنده : طیبه غلامی |

پاداش صبر و شکیبایی

«أللّهُمَّ أهْلَ الکِبریآء وَالعَظَمَة وأهلَ الجُودِ وَالجَبَروتِ وَأهلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَة...»

تقدیم به تمام عاشقانی که به شوق لبخند رضایت معشوق

یک ماه عاشقانه شکیبایی کردند

و با اختیار و اشتیاق سر تسلیم به حکم معبود خویش فرود آوردند

 

بهار بندگی را به باده نوشی آمده ام و به شکرانه ات جان خواهم افشاند.

ای عشق، ای بهار، ای نور، لبیک!

لبیک، ای صدای اللّه اکبر گلدسته ها!

لبیک، ای شور نهفته در قلب این همه عاشق!

لبیک ای خدای رمضان، ای خدای فطر!

رمضان آمده بود تا از عشق های جاری در کوچه پس کوچه ها بگوید

که دلتنگی یتیمان  را می شوید و غفلت روزمرگی مردمان را.

رمضان آمده بود تا میزبان را به مهمانی خدا ببرد؛

آمده بود تا جاری کند نمازمان را در کوچه های نیاز.

اینک بوی وداع می آید.

http://zangensha.ir/

سلام مسافر، خوش آمدی!
کوله بارت را بر زمین بگذار! پر است از ستاره های اجابتی که نیمه شب ها از آسمان زلال نیایش می چیدی.صفای قدمت؛ بوی باغستان های فرادست را می دهد.
لب باز کن تا هوا را معطر کنی از شمیم میخک ها. چیزی بگو تا عشق از شمیم نفست جان بگیرد.
از راه آمده ای. یک ماه تمام، همسایه دیوار به دیوار خدا بودی.
یک ماه تمام، سر بر شانه های ملکوت، گریستی بندگی ات را. یک ماه تمام، مهمان خدا بودی و خدا میزبان تو.
وقتی به سفر می رفتی، کوچک بودی. خاکی بودی. قطره ای بودی در جست وجوی دریا؛ جاری شدی تا قطره نمانی، تا بزرگ شوی، تا آسمان باشی. یک ماه تمام تن سپردی به نور؛ به زلال جاری بخشش، به خنکای فواره های «استغفار».
یک ماه تمام، به دنبال خودت گشتی تا او را بیابی. تا لایق شوی؛ لایق تحیت خدا؛ «سَلامٌ قَوْلاّ مِنْ رَبِّ الرَّحیِمِ».
امروز، روز توست. زیر سایبان رحمت خدا بایست. خنکای مهربانی و رحمت را نفس بکش! نام تو را بر پیشانی آسمان حک کرده اند.

فرشتگان، رستگاری ات را شادباش می گویند؛ رحمت از این لبریزتر؟!
امروز عید توست و عید هم سفرانت؛ عید مسافران بهشت که از جاده رمضان، به سرمنزل «عید فطر» رسیده اند.

عیـــ ـــد سعید فطـــــ ــــر ، عیــــــــ ــد آسودگی از آتـــش غفلت

و رهـــ ـــــا شــدن از زنجیر نفس ،

بر میهمانان حضرت حــــــق مبــــــــــ ــــــارک بـــــــ ـــــاد.



موضوعات مرتبط: عكس ، مناسبت ها
برچسب‌ها: ادبی , عید فطر , مذهبی

تاريخ : جمعه بیست و ششم تیر ۱۳۹۴ | 11:51 | نویسنده : طیبه غلامی |

رمضان ماه استجابت دعا...

پروردگا را:

چقدر دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده است.

برای آن لحظه های سبزی که حضور مهربانت را در گرداگرد وجودم حس می کردم

و عطر خوبی ها و لطف بی پایانت را به درون می کشیدم

چقدر این روزها از تو دور شده ام...

من در میان این زندگی شلوغ و پرهیاهو،این شب و روزهایی که به شتاب از پی هم می آیند و می روند

میان این کاغذها و کتاب ها و نمره ها و میان این آرزوهای بزرگ وگاه دست نیافتنی گم شده ام

یادم رفته گاهی سرم را بلند کنم و خودم را از قید و بند های پوچ زمینی رها کنم

تا حضور آسمانی و سبز و لطیفت را مثل هوای اطرافم حس کنم

تا به آرامش نابی برسم که اینجا و میان این دل مشغولی ها ی

پایان ناپذیر هر روزه،هرگز پیدا نمی شود

لطیفا:

می خواهم با تو نجوا کنم ،بگویم که دوستت دارم
بگویم که به خاطر گناهانم از من روبرنگردان. بگویم مرا ببخش و از من درگذر
اما تا کنون فرصتی پیدا نکردم یا اگر فرصتی هم پیدا کردم زبانم قفل شد
و نتوانستم چیزی بگویم.در مقابل عظمتت سکوت تمام وجودم را فراگرفت و ساکت شدم.
یازده ماه منتظر نشستم تا ماهی که خودت وعده داده ای

به میهمانی ات بیایم.کنار سفره ی پربرکتت بنشینم و تو به حرمت این ماه مرا ببخشی
حالا که این ماه عزیز از راه رسیده،روزها و شب هایی که زمین فرشته باران است
و درهای بهشت به روی زمینیان باز،چشمانم را بر غیر تو می بندم
و راحت راحت مثل یک دوست با تو حرف می زنم.
درد دل می کنم و قرآن  را چراغ راهم قرار می دهم تا تو مرا ببخشی
  و ثابت می کنم که چقدر دوستت دارم...

خدای من:حال که میهمان این ضیافت بزرگ الهی می شوم

دلم را از گرمی عشق و عاطفه لبریز کن،تا عطر حضورت را در خلوت تنهایی ام احساس کنم

خدایا:

 دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده است

دستم را بگیر که جز تو کسی  نمی تواند مرا پیدا کند...

کارت پستال درخواستی طراحان

این کلیپ زیبا تقدیم به همه ی دوستان و همکارانم 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها ، کلیپ
برچسب‌ها: ادبی , خدا , رمضان , مذهبی

تاريخ : چهارشنبه سوم تیر ۱۳۹۴ | 20:38 | نویسنده : طیبه غلامی |

اعیاد شعبانیه مبارکـــ

Moving Pictures of Imam Hussein, the Prophet A., Imam Sajjad (AS).www.shabhayetanhayi.ir (13)

Moving Pictures of Imam Hussein, the Prophet A., Imam Sajjad (AS).www.shabhayetanhayi.ir (18)Moving Pictures of Imam Hussein, the Prophet A., Imam Sajjad (AS).www.shabhayetanhayi.ir (18)Moving Pictures of Imam Hussein, the Prophet A., Imam Sajjad (AS).www.shabhayetanhayi.ir (18)

از بلندترین قلّه ­های شعبان می ­وزی و در دشت محرم، به خیمه ی لحظه هایمان وارد می شوی تا دانه دانه با اشک شوق، در جهانی به وسعت کربلا، شقایق سرخ تو را برویانیم.

ای هوای عشق ، ای حسین!
هزار بوسه باد بر قنداقه ­ای که حنجره­ ات را پروراند تا هنگام پرواز،زیباترین غزل را بسرایی.
میلاد تو، آغاز پرنده شدن دل­های هوایی ماست در آسمان تو، یا حسین...

یا اباالفضل العباس!آبها کوزه به کوزه در انتظارت بودند ،چشمه ها چشم انتظارآمدنت...رودخانه ها در جستجوی دستانت و تشنگی مشک در مشک تو را می خواند

تو آمدی و چشم باز نکرده ،دنیا حیران مردانگی ات شد،علی(ع)اشک ریزان بوسه بر سخاوت دستانت زد و ام البنین تمام عشق را پیشکش حسین فاطمه کرد

علمدار حسین!خجسته باد آمدنت که علم عاشورا جز بر شانه های ستبر تو نمی توانست آرام بگیرد

می آیی از آبی ترین کرانه های نور تا سخاوت دریایی تو عرصه ای باشد برای طلوع نگاهت در تیرگی زمین!

یا سید الساجدین!ای باغبان نور!با خنده های غنچه به میهمانی آمدی تا زمین از نفس گرمت،از عبادت های زیبایت در دل شب ،از عطر سجاده ات به خود ببالد ،میلادت خجسته باد

میلاد با سعادت سلطان عشق حضرت سید الشهدا (ع)،

امیر عشق حضرت عباس بن علی(ع)

و پور عشق حضرت سیدالساجدین

بر تمام محبان اهل بیت مبارکباد...


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، مناسبت ها
برچسب‌ها: اعیاد شعبانیه , ادبی

تاريخ : یکشنبه سوم خرداد ۱۳۹۴ | 21:8 | نویسنده : طیبه غلامی |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By M a h S k i n:.