
اجازه ندهید......
کلمات دیگران باعث دردتان شوند.
سخنان دیگران باعث رنجش تان شوند.
اعمال دیگران زنجیرهایی برای زندانی کردن تان شوند.
نابینایی دیگران هدف تان را پنهان کند.
ناباوری دیگران عشق تان را لکه دار کند...

اجازه دهید....
کلماتتان باعث قوت قلب دیگران شود، الهام بخش شان باشد و مسیرشان را روشن کند.
اعمال تان زنجیرهای دیگران را باز کند.
دست هایتان چشم بند را از دید دیگران کنار بزند.
عشق تان یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد، الهام بخش باورشان شوید.
و در پایان اجازه دهید محبت شما نمایشی از محبت خدا باشد .
پ.ن:
دلم می خواهد به همه ى عقاید احترام بگذارم،
ولی احترام به بعضی از آن ها
توهین به شعور خودم
محسوب می شود!
پس در بهترین حالت،
تحملشان می کنم و هیچ نمی گویم!
👤 آنتونی هاپکینز


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: ادبی

امروز سیزدهم فروردین است
هرسال در چنین روزی در دامنطبیعت نوروز باستانی، جشن عید و بازگشت فصل رویش، را در میان همهمه ای که هنوز هرم آتش چهارشنبه سوری را داشت بدرقه می کردیم و با هلهله ای از سر شوق ،یاد رنگینش را آمیخته با عطر و خاطره ی سپید شکوفه های بهاری،رهتوشه ی سالانه روح و روان مان می ساختیم....
امسال اما هلهله ی شادی مان در گلو ماند.....
"آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست"
زودتر از ماهی گلی های نیامده بر سر سفره ی هفت سین مان، گلرخان نازنین مان هر روز با طنین ناقوس مرگ ما را در حسرت بدرقه ی خود گذاشتند و سبزی خاطرات بهاری مان زودتر از سبزه ی هفت سین به زردی گرایید.
رونق سکه ی هفت سین مان در سر سفره ی فقیر و غنی نیامده،رفت
ما ماندیم و سرکه ی یاد سوگ هم وطنانمان در کنار سوری که فقط رد پای سهر و سرخی آن در چشمان مان جای خوش کرده بود.
باشد .....
اصلا می دانید
از همان قدیم این سرکه را برای همین روزها در سینی چیدمانمان گذاشته بودیم؛این سرکه را گذاشته بودیم که در آینه ی باورمان حقیقت در هم تنیده شدن نعمت و نقمت فراموش نشود.راز این سرکه در کنار سین های به شهد آمیخته ی سفره مان همین بود که در زیر لب زمزمه کنیم :
"گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند".
اما
ما به مانایی همانغزل حافظ و زلالی همان آب و آیینه هفت سین، در پشت این فرهنگ روئینتن مان خواهیم بالید و آنقدر بر جوانه ی آرزوهایمان صبور ی می کنیم تا شهد آن چون سمنو ی این سفره، کام تلخگشته از زهر غم ایام را دوباره شیرین کند.
بگذار سرمه ی سیه این قرنطینه، چند صباحی صفیر شادی ما را از گلبرگ های به شبنم نشسته در زیر بیرم و دیبای زیبای لاجورد سرزمین مان دور کند و در گلوگاه های مسقف خاموش سازد.
ولی به صداقت و سرسبزی تمام سبزه ها و اندیشه های سبز نیاکانمان سوگند که در این سیزده هم گره و عقده به جا مانده از این تلخی دوران را باز خواهیم کرد و بر روزگار چون شکر پیش رو،مشی و مشیانه وار،ضرباهنگ حیات و امید را بر پیکر تدبیر و اراده ی خود گره خواهیم زد.
مطالب ما را در کانال تلگرامی:bsran2@دنبال کنید.
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: ادبی
الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روس، در روزگار وبا، این شعر را در قرنطینه، در بولدینو خطاب به هموطنانش نوشتهاست؛ گویی روی سخن او امروز با جهانیان است:

جشن بزرگ بهار را از حبس
به شما شادباش بگویم!
همه چیز آرام و قرار میگیرد،
همه چیز میگذرد،
غمها و نگرانیها رفع میشوند،
راهها دوباره هموار میشوند
و باغ، همچون گذشته، شکوفا خواهد شد.
از عقل یاری مىطلبیم،
بیماری را با قدرت دانش میزداییم
و روزگار تجربههای دشوار را
در هیأت یک خانواده پشت سر میگذاریم.
ما پالودهتر و عاقلتر خواهیم شد،
تسلیم تاریکی و ترس نمیشویم،
بلکه جان تازهای میگیریم و با هم
نزدیکتر و مهربانتر خواهیم شد.
و باشد که گِرد میز ضیافت
دوباره از زندگی لذت ببریم،
باشد که خداوند متعال در این روز
لَختى خوشبختی به هر خانه روانه کند...
الکساندر پوشکین (١٨٢٧)
موضوعات مرتبط: شعر
برچسبها: ادبی

امسال
اولین سالی بود که تنگ خوشگل ماهی هایم،بی ماهی مانده بود
اولین سالی بود که برای خریدن لباس عید شوقی در من نبود
اولین سالی بود که در به در به دنبال سین های سفره هفت سین نبودم
اولین سالی بود که دلم پر نمی کشید به اینکه عید شود و من با لباسهایی که بوی بهار میداد راهی خانه پدری شوم و دستبوس مادرم باشم و عزیزانم را در آغوش بگیرم.
#کرونا انگار معمار ماهرتری بود که نقشه های همه را نقش بر آب کرد.
اگر خدا بخواهد سالی که در پیش روی من است خیلی میخندم تا آخر شب در بازار میمانم و بوی عید را در مشامم احساس میکنم .
من این عید که بوی غربت میدهد را نمیشناسم.نمی خواهم
پس صبر میکنم برای بهاری زیباتر

#عیدتون_مبارک
##دلاتون_بهاری
#هفت_سین_امسالم
💦 #ترنم_بــاران👇👇👇
🍂🌸 @bsran2 🌸🍂👈
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: ادبی

